سال هاست که معنای این را نفهمیدم...
رفت و آمد یا آمد و رفت...
آدم ها می روند که برگردند یا می آیند که بروند...؟!
اگر اشتباه نکنم, خودم را جایی حوالی خنده های زبر و زمختت جا گذاشتم!
آری!!
احتمالا دچار تو شدم!!!!!
انیشتین میگوید: منطق تو را از نقطه الف به نقطه ب میرساند.
تجسم تو را به هر جایی می رساند.
پس چرا این همه اشتیاق و تجسم شبانه روزی, مرا به تو نرساند؟!!!!
گمشده ی انسان خود اوست...
و او, تا وقتی که خودش را پیدا نکرده باشد...
خدا و آرامش را هم هرگز پیدا نخواهد کرد!
تو مرا نادیده بگیر...
و من بدنم روز به روز کبودتر می شود...
از بس خودم را می زنم...
به نفهمی...
۱۰۰۰سطر شعر, نذر باران کردم که مسیر علاقه ات از این حوالی عبور کند!
...
شعرها آمدند, باران1000 بار عبور کرد اما خبری از علاقه نم نم نیست که...
نیست!!!!!!!!!!!!!!!