آدمی که بی صدا قهر می کند...
می خواهد که بماند!
که دوباره بخواهد...
که دوباره خواسته شود...
وگرنه که رفتن را بلد است...
آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای...
از این آشفته ام که دیگر نمی توانم تو را باور کنم...
این روزها عده ای یه جوری زیرآبی میرن که دلت می خواد بهشون بگی : من نگاه نمیکنم!
بیا بالا یه نفسی بکش لااقل خفه نشی!!!
گاهی به آدم هایی می رسی که با آن ها نقطه سر خط معنایی ندارد!
ناخودآگاه تمام دفتر هستی را پر می کنی از یادشان!
قصه ی عشقت را به بیگانگان نگو!
چرا که این کلاغ های غریب بر کلاه حصیری مترسک نیز آشیانه می سازند...
بیشترین عشق جهان را برایت می آورم!
از معبر فریادها و حماسه ها...
چرا که هیچ چیز در کنار من از تو عظیم تر نبوده است...
احمد شاملو
تقصیر فاصله نیست!
هیچ پروازی مرا به تو نمی رساند...
وقتی که تو در کار گم کردن خود باشی...!!!