ناجی زندگی؛ارمند

ناجی زندگی؛ارمند

Armand the life saver
ناجی زندگی؛ارمند

ناجی زندگی؛ارمند

Armand the life saver

ار پاییز عاشق تو بوده ام...

وقتی که یلدا هم گذشت و من هنوز بلندترین شب های سال را تجربه می کردم... 

وقتی که فصل داشت عوض می شد و هر تغییری بیشتر من را مضطرب می کرد... 

وقتی که هوا داشت رو به سرد شدن می رفت... 

تازه فهمیدم من از پاییز عاشق تو بوده ام! 

حالا در این منظره ی برفی چطور با یاد آن روز خاطره بازی کنم؟ 

 

خجالت!!

به معتاد گفتم چه می کشی؟ 

گفت : خجالت!!! 

 

دیر!

دیر آمدی باران... 

دیر! 

من در جایی در حجم نبودن کسی خشکیدم... 

 

گریز...

آشوبی تو... 

آرام بخش می خورم برای گریز... 

بلوای تو درمان ندارد...!!! 

 

تو...

تلخی تو... 

شیرینی تو... 

دکتر می گوید حس چشایی ام را از دست داده ام...!!! 

 

بزرگ شو!

می گویی : بزرگ شو! 

وقتی به تو نزدیکم بزرگسالی محال است!! 

محال را جستجو می کنم... 

هر روز... هر ساعت... هر لحظه... 

 

مجنون!

شنیدم که لیلی زن بود... 

شنیدم که عاشق داشت... 

عاشقی به فرط عشق,مجنون! 

شنیدم که مجنون مرد بود... 

من یک زنم! 

تو یک مرد هستی... من یک زنم!! 

فرط عشق, مجنون! 

مجنون قصه ها را باور ندارم!! 

مجنون نام کوچک یک زن بود... 

 

یگانه هستی من!!!!!

دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارد! 

حال آنکه او یگانه هستی تو باشد و تو یکی از هزاران لذت او...! 

 

تو...

شاید تو... 

سکوت میان کلامم باشی! 

دیده نمی شوی اما من تو را احساس می کنم!! 

شاید تو... 

هیاهوی قلبم باشی! 

شنیده نمی شوی اما من تو را نفس می کشم!!! 

 

نفرین!

خوب هم که باشی از بس بدی دیده اند خوبی هایت را باور نمی کنند! 

نفرین به شهری که در آن غریبه ها آشنا ترند...