روز هشتم ربیع الاول سال 260 هجری، روز دردآلودی برای شهر سامرا بود؛ زیرا خبر شهادت امام عسکری در عنفوان جوانی همه جا را فرا گرفت. بازارها تعطیل شد و توده های محرومی که محبت خود را نسبت به امام، از ترس سرکوب نظام، نهان می داشتند، امروز عنان عواطف خروشان خویش را از کف دادند و شتابان وگریان به سوی خانه امام حرکت کردند.
علی بن زید گفت: من اسبی داشتم و بدان می نازیدم و در هر جا از او سخن می گفتم. یک روز خدمت ابومحمد علیه السلام رسیدم. به من فرمود اسبت چه شد؟ گفتم آن را دارم و هم اکنون بر در خانه شماست. فرمود: تا شب نرسیده، اگر خریداری پیدا شد آن را عوض کن و تأخیر مکن. در آن هنگام کسی بر ما وارد شد و رشته سخن را برید. من اندیشناک برخاستم و به خانه رفتم و به برادرم گزارش دادم. در پاسخ من گفت: من نمی دانم چه بگویم. از فروشش به مردم دریغم آمد. چون شب شد نوکری که آن اسب را تیمار می کرد آمد و گفت: ارباب! اسبت مرد. مرا غم فرا گرفت و دانستم امام از گفتار خود این را در نظر داشته است.
یازدهمین پیشوای متقیان، امام حسن عسگری علیه السلام در سال 232 ه. ق چشم به جهان گشود. پدرش امام دهم، حضرت هادی علیه السلام و مادرش بانویی پارسا و شایسته به نام حدیثه است که برخی از او با نام سوسن یاد کرده اند. از آن جایی که امام حسن علیه السلام به دستور خلیفه عباسی در سامرا در محله عسکر سکونت اجباری داشتند «عسکری» نامیده می شود. از مشهورترین القاب حضرت نقی و زکی و کنیه اش ابومحمد است. او 22 ساله بود که پدر ارجمندش به شهادت رسید. مدت امامتش شش سال و عمر شریفش 28 سال بود و در سال 260 ه. ق به شهادت رسید و در خانه خود در شهر سامرا کنار مرقد پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.
ابوهاشم جعفری می گوید: ما در زندان بودیم که امام حسن عسگری علیه السلام و برادرش جعفر را وارد زندان کردند. برای عرض ادب و خدمت، به سوی حضرت شتافتیم و دور ایشان جمع شدیم. در زندان مردی عجمی بود و ادعا می کرد که از علویان است. امام متوجه حضور وی شد و فرمود: اگر در جمع شما بیگانه نبود به شما می گفتم کی آزاد می شوید. آنگاه به مرد عجم اشاره فرمود که بیرون برود و او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست. از او برحذر باشید. او گزارشی از آنچه گفته اید برای خلیفه تهیه کرده است که در لباس های اوست. یکی از حاضران او را تفتیش کرد و آن گزارش را که در لباسش، پنهان کرده بود، پیدا کرد. او مطالب مهم و خطرناکی درباره ما نوشته بود.
گرچه امام حسن عسکری علیه السلام به حکم اوضاع نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عباسیان برقرار کرده بود، موفق به گسترش دامنه دانش خود در سطح جامعه نشد، اما در عین حال، در همان فشار و خفقان شاگردانی تربیت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش موثری داشتند. شیخ طوسی(ره) شاگردان حضرت را متجاوز از صدنفر ثبت کرده است که در میان آنها چهره های روشن و شخصیت های برجسته ای مانند احمد اشعری قمی، عثمان بن سعید عَمْری، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم می خورند.
امام حسن عسگری علیه السلام همچون سایر پدران بزرگوار خود منبع جود و سخا بود و در بسیاری از مواقع قبل از این که کسی چیزی بخواهد، او را بی نیاز می کرد.
از ابویوسف، شاعر هم عصر حضرت، نقل شده است که گفت: تازه صاحب پسری شده بودم و دستم تنگ بود. کاغذی به عده ای نوشتم و از آنها کمک خواستم، اما از آنها ناامید شدم. در این هنگام ابوحمزه، فرستاده امام حسن عسگری علیه السلام ، در حالی که کیسه سیاهی به دست داشت و در آن چهارصد درهم بود بیرون آمد و گفت: مولایم فرمود: این مبلغ را برای آن کودک نورسیده صرف کن. خداوند در آن کودک برایت برکت قرار دهد.
گروهی از عباسیان نزد صالح، که از مخالفان حضرت بود، رفتند و به او گفتند بر امام سخت بگیر و او را لحظه ای راحت نگذار. صالح گفت دو نفر از نانجیب ترین مردانی که می توانستم پیدا کنم بر او گماشتم. اما آن دو نفر تحت تأثیر او واقع شدند و در عبادت و نماز و روزه کوشا شدند. آنها را احضار کردم و پرسیدم در آن مرد چه دیدید؟ آنها گفتند چه می توانیم بگوییم درباره مردی که روز را روزه می گیرد و شب را تماما بیدار است و شب زنده داری می کند. نه سخن می گوید و نه به جز عبادت به کاری مشغول می شود و هنگامی که به او نگاه می کنیم زانوانمان به لرزه می افتد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم. عباسیان هنگامی که این را شنیدند ناامید و سرافکنده برگشتند.
محمد بن حسن گفت نامه ای به امام عسگری علیه السلام نوشتم و از تنگدستی شکایت کردم سپس با خود گفتم مگر امام صادق علیه السلام نفرمودند که فقر و تنگ دستی با ما بهتر از توانگری با دیگران است و کشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.
امام در پاسخ نوشت: هر گاه گناهان دوستان ما زیاد شود خداوند آنها را به فقر گرفتار می کند و گاهی از بسیاری از گناهان می گذرد. هم چنان که پیش خود گفته ای تنگدست بودن با ما بهتر از توانگری با دیگران است. ما برای کسانی که به ما پناهنده شوند پناه گاهیم و برای کسانی که از ما هدایت بجویند نوریم. ما نگهدار کسانی هستیم که برای نجات از گمراهی، به ما متوسل می شوند.
حجت یازدهم نور ولایتْ حَسَنم | کینه اهل ستم کرده جَلای وطنم |
پدر ختم امامان، وصی ختم رُسل | ولی امر خدا واقف سرّ و عَلَنم |
والد حجت ثانی عشر و ناصر دین خدا | مالک مُلک وجود و ولی مُؤتمنم |
معتمد زهر خورانیده مرا از ره جور | کین چنین سوخته بال من و فرسوده تنم |
عسکری از دار فانی دیده بسته | گرد ماتم بر رخ مهدی نشسته |
گشته سامرا دوباره وادی غم | بر پدر، صاحب زمان بگرفته ماتم |
عازم جنت شده با قلب سوزان | نزد زهرا و پیمبر گشته مهمان |
او به دست معتصم گردیده مسموم | قلب پاک انورش را کرده مغموم |
شست و شو داده پسر جسم لطیفش | شد به سامرا مکان قبر شریفش |
«یلدا» واژهایست به معنای «تولد» برگرفته از زبان سریانی که از شاخههای متداول زبان «آرامی» است. زبان «آرامی» یکی از زبانهای رایج در منطقه خاورمیانه بودهاست. برخی بر این عقیدهاند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبایی از راست به چپ نوشته میشده، وارد زبان پارسی شدهاست.
واژه «یلدا» به معنای «زایش زادروز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر میشوند و تابش نور ایزدی افزونی مییابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید میخواندند و برای آن جشن بزرگی برپا میکردند و از این رو به دهمین ماه سال دی (به معنای روز) میگفتند که ماه تولد خورشید بود. واژه دی dey از day پهلوی و از dadhva اوستایی آمده است که به معنی خداوند و آفریدگار است و این واژه با day انگلیسی که خود از daeg و tag ژرمنی متقدم آمده است مرتبط نمی باشد! ماه دی در تقویم مذهبی ایران باستان آغاز سال نو مذهبی بوده است. چنان که میراث آن از راه میترائیسم به مسیحیت و تقویم امروزی نیز رسیده است.
پیشینهٔ جشن
یلدا و جشنهایی که در این شب برگزار میشود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل میداد و در طول سال با سپری شدن فصلها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیتهای خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.
آنان ملاحظه میکردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند میشود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر میتوانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکشاند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی - هند و اروپایی، دریافتند که کوتاهترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شبها کوتاهتر میشوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند.[۱] بدینسان در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع میشد و در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را افاده میکند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است.[۲] در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی، ص ۲۵۵، از روز اول دی ماه، با عنوان «خور» نیز یاد شدهاست و در قانون مسعودی نسخه موزه بریتانیا در لندن، «خُره روز» ثبت شده، اگرچه در برخی منابع دیگر «خرم روز» نامیده شده است.[۳] در برهان قاطع ذیل واژه «یلدا» چنین آمده است:
تاریکی نماینده اهریمن بود و چون در طولانیترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر میپاید، این شب برای ایرانیان نحس بود و چون فرا میرسید، آتش میافروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو به سر میآوردند و خوانی ویژه میگستردند، هرآنچه میوه تازه فصل که نگاهداری شده بود و میوههای خشک در سفره مینهادند. سفره شب یلدا، «میَزد» Myazd نام داشت و شامل میوههای تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار میشد.[۵] در آیینهای ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی میگستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآوردهها و فرآوردههای خوردنی فصل و خوراکهای گوناگون، خوراک مقدس مانند «میزد» نیز نهاده میشد.
ایرانیان گاه شب یلدا را تا دمیدن پرتو پگاه در دامنهٔ کوههای البرز به انتظار باززاییده شدن خورشید مینشستند. برخی در مهرابهها (نیایشگاههای پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول میشدند تا پیروزی مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند و شبهنگام دعایی به نام «نی ید» را میخوانند که دعای شکرانه نعمت بودهاست. روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ میخواندند و به استراحت میپرداختند و تعطیل عمومی بود (خرمدینان، این روز را خرم روز یا خره روز مینامیدند).خورروز در ایران باستان روز برابری انسانها بود در این روز همگان از جمله پادشاه لباس ساده میپوشیدند تا یکسان به نظر آیند و کسی حق دستور دادن به دیگری نداشت و کارها داوطلبانه انجام میگرفت نه تحت امر. در این روز جنگ کردن و خونریزی حتی کشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود این موضوع را نیروهای متخاصم با ایرانیان نیز میدانستند و در جبههها رعایت میکردند و خونریزی به طور موقت متوقف میشد و بسیار دیده شده که همین قطع موقت جنگ به صلح طولانی و صفا تبدیل شده است. در این روز بیشتر از این رو دست از کار میکشیدند که نمیخواستند احیاناً مرتکب بدی شوند که آیین مهر ارتکاب هر کار بد کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ میشمرد. ایرانیان به سرو به چشم مظهر قدرت در برابر تاریکی و سرما مینگریستند و در خورروز در برابر آن میایستادند و عهد میکردند که تا سال بعد یک سرو دیگر بکارند.
.
جشن یلدا و عادات مرسوم در ایران
ایرانیان نزدیک به چند هزار سال است که شب یلدا آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار میمانند و در کنار یکدیگر خود را سرگرم میدارند تا اندوه غیبت خورشید و تاریکی و سردی روحیهٔ آنان را تضعیف نکند و با به روشنایی گراییدن آسمان به رخت خواب روند و لختی بیاسایند.
از نظر طب سنتی ایران در شب یلدا باید غذاهای گرم خورده شود. میوه مخصوص این شب کدو تنبل میباشدکه دارای طبیعت گرم میباشد. میوه هندوانه مخصوص چله تابستان میباشد نه زمستان چون طبیعت هندوانه سرد است و در فصل گرم باید خورده شود. هم چنین کدو تنبل در تقویت قوای مغز نیز بسیار مؤثر میباشد.
فرا رسیدن ایام عزای شهادت سید و سالار شهیدان ، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یاران با وفایش به محضر مقدس امام زمان(عج) وهمه شیعیان آن حضرت تسلیت و تعزیت باد.
بازدلم غم گرفت دوباره ماتم گرفت ماه محرم آمد تمام عالم گرفت...
شیعیان در بزرگداشت شهدای کربلا، هر روز از دهه اول ماه محرم را مختص به یکی از بزرگان این نهضت جاویدان می دانند:
روز اول محرم : مسلم ابن عقیل علیه السلام
روز دوم محرم : ورود کاروان به کربلا ( ورودیه )
روز سوم محرم : حضرت رقیه علیها السلام
روز چهارم محرم : حضرت حر و اصحاب علیهم السلام - طفلان زینب علیهما السلام
روز پنجم محرم : اصحاب و عبدالله ابن الحسن علیهم السلام
روز ششم محرم : حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام
روز هفتم محرم : روضه عطش و علی اصغر علیه السلام
روز هشتم محرم : حضرت علی اکبر علیه السلام
روز نهم محرم : روز تاسوعا - حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
روز دهم محرم : روز عاشورا - حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام - حضرت زینب علیها السلام و شام غریبان روز یازدهم محرم : حرکت کاروان از کربلا
روز دوازدهم محرم : ورود کاروان به کوفه .
همه عالم سیه پوشند ، نمیدانی ؟... محرم شد سیاهت را به تن کن باز ، دل آری... محرم شد صدای سینه ی مردم ، درون کوچه می پیچد صدای سنج و دمام است ، غوغایی ... محرم شد صدای شیون مردم ، که از مسجد به گوش آید صدای طبل و زنجیر است و مداحی... محرم شد صدای هق هق ابری ، که می گرید برای او صدای شیون باد است ، با بادی... محرم شد پسر میپرسد : ای بابا ، چرا حالت پریشان است ؟ پدرگفتا : سیاهت کو؟ نمیدانی ؟... محرم شد.
التماس دعا
رویدادهای تاریخی ده روز اول محرم
۱:
یکم محرم
- آغاز سال 1433 هجری قمری
تاریخ قمری گرچه پیش از اسلام نیز در میان برخی از ملت ها از جمله عرب ها رایج بود، ولی پس از ظهور دین مبین اسلام، به عنوان تاریخ رسمی این دین در آمد. هم اکنون این تاریخ، تاریخ مشترک بیش از یک میلیارد مسلمانان جهان می باشد.
به سال قمری، هلالی هم گفته می شود. به جهت این که قمر از هلال، یک دور خود را در مدت 29 روز 12 ساعت و 43 دقیقه می پیماید و یک سال قمری، 354 روز است. ماه های این سال، عبارتند از: محرم، صفر، ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الاولی، جمادی الثانی، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذی قعده و ذی حجة.
مسلمانان، مبداء سال قمری را هجرت سرنوشت ساز پیامبر اسلام حضرت محمد از مکه به مدینه قرار دادند. به همین جهت به این تاریخ، تاریخ هجری قمری می گویند.
- آغاز محاصره پیامبر اکرم و بنی هاشم در شعب ابی طالب (سال هفتم بعثت)
در سال هفتم بعثت پس از مهاجرت گروهی از مسلمانان به حبشه و تقویت مسلمانان مکه از سوی ابوطالب و حمزه، مشرکان قریش را وحشت فرا گرفت و برای جلوگیری از گسترش اسلام، انجمنی بزرگ برپا کردند و بر قتل پیامبر اسلام هم دست شدند.
ابوطالب، بزرگ حامی پیامبر اکرم پس از آگاهی از تصمیم ناجوانمردانه قریش، دستور داد تمام آل هاشم و عبدالمطلب از شهر مکه کوچ نموده و در دره ای که بعدا به «شعب ابوطالب » موسوم شد، سکنی گزینند. فرزندان عبدالمطلب چه مسلمان و چه غیرمسلمان بر این فرمان، گردن نهادند. جز ابولهب که تا آخر عمر بر کفرش باقی بود.
آنان سه سال در این دره خشک به سر بردند و زندگی سختی را پشت سر گذاشتند و جز در ایام حج، نمی توانستند از آن خارج شده و با دیگران ارتباطی برقرار کنند.
- آغاز هفته احیای امر به معروف و نهی از منکر
قال ابوالحسن الامام علی بن ابی طالب
2 محرم
- ورود امام حسین به سرزمین کربلا (61 ق)
امام حسین در روز ترویه یعنی هشتم ذی حجه سال 60 قمری از مکه معظمه به سوی عراق مهاجرت فرمود و پس از چند روز، لشکریان عبیدالله بن زیاد به فرماندهی حر بن یزید ریاحی با آن حضرت مواجه شده و مانع حرکت آن حضرت به سوی کوفه شدند. گرچه حر بن یزید، ماموریت داشت با امام حسین برخورد شدید نماید ولیکن رفتار وی با آن حضرت بر رفق و مدارا بود. به همین جهت حر و لشکریانش در نماز جماعت امام حسین شرکت می کردند و به خطبه های دلنشین وی گوش جان می سپردند و این دو سپاه، چند روز بدون هیچ گونه مشکلی در کنار هم بودند.
اما عبیدالله بن زیاد که عطش فراوان برای جنگ با اباعبدالله الحسین داشت، نامه ای به حر بن یزید نوشت و وی را مامور سخت گیری بر امام حسین نمود. حر بن یزید نیز طبق فرمان، راه را بر امام حسین و یارانش مسدود نمود و آنان را به سوی منطقه خشک و بی حاصل به نام کربلا هدایت کرد و در آنجا آنان را در محاصره خویش قرار داد. قافله امام حسین چون به سرزمین کربلا رسیدند، آن حضرت پرسید:
این زمین چه نام دارد ؟ عرض کردند: کربلا.
آن حضرت تا نام کربلا را شنید، فرمود: اللهم انی اعوذ بک من الکرب والبلاء. (2)
فرمود: این، موضع کرب و بلا و محل محنت و عنا است، فرود آیید که اینجا منزل و محل خیمه های ما است و این زمین، جای ریختن خون ما است و در این مکان قبرهای ما واقع خواهد شد. جدم رسول خدا مرا به این امور خبر داد.
به ناچار آن حضرت و یاران و اصحابش در روز پنج شنبه دوم محرم الحرام سال 61 قمری در آن سرزمین فرود آمدند و حربن یزید نیز با سپاهیانش در مقابل آن حضرت، خیمه زدند.
- شهادت آیه الله سید محمد باقر صدر و خواهر مکرمه اش بنت الهدی (1359ش)
آیه الله سید محمد باقر صدر در سال 1350 قمری در کاظمین در خانواده ای فقیر اما نابغه پرور به دنیا آمد. پدرش فقیه بزرگوار سیدحیدر و مادرش دختر شیخ عبدالحسین آل یاسین بانویی با تقوی بود. وی در 14 سالگی پدر را از دست داد و تحت کفالت برادرش قرار گرفت .وی پس از فراگرفتن مقدمات و اصول نزد اساتید آن زمان و برادرش راهی نجف اشرف شد و قبل از 20 سالگی به مرحله اجتهاد نایل آمد و در سن 22 سالگی نخستین اثر علمی تحقیقی خود را به نام غایه الفکر فی علم اصول الفقه را به جهان علم ارایه نمود و کتابهای «فلسفتنا» و «اقتصادنا» که پس از آن به رشته تحریر درآمدند سمبل قدرت نمایی ایدلوژی اسلامی در برابراندیشه های وارداتی بودند.
آیة الله صدر مساله رهبری فکری را از مساله رهبری سیاسی جدا نمی دانست و همراه فعالیتهای فکری به فعالیتهای سیاسی و رهبری سیاسی جامعه نیز همت می گماشت و به همین دلیل وجودش خطری برای بعثیان به شمار می آمد وهمین امر باعث رنجش حاکمان بعثی عراق شد و موجب شهادت این عالم فرزانه و خواهر عالمه اش گردید. آیه الله صدرنقش ارزنده ای در حمایت از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی داشت شهادت این مرد بزرگ و خواهر مکرمه اش پس از شکنجه های فراوان در زندان های رژیم بعثی عراق در روز 19 فروردین 1359 شمسی مصادف با 24 جمادی الاولی سال 1400قمری واقع شد.
3 محرم
- ورود عمر بن سعد فرمانده سپاهیان یزید به سرزمین کربلا (61 ق)
پس از آنکه حر بن یزید، امام حسین و یارانش را در سرزمین کربلا در محاصره خویش قرار داد و مانع حرکت آنان گردید، عبیدالله بن زیاد عامل یزید در کوفه، فرماندهی سپاه یزید را بر عهده عمر بن سعد گذاشت. عمر بن سعد در روز جمعه سوم محرم الحرام سال 61 قمری به همراه چهار هزار نیروی جنگی وارد کربلا شد و فرماندهی را بر عهده گرفت.
عمر بن سعد پیش از واقعه کربلا، منصب حکومت «ری » را از عبیدالله گرفته بود ولیکن با پیش آمد مخالفت اباعبدالله الحسین با یزید و امتناع از بیعت و حرکت آن حضرت به سوی کوفه، عبیدالله حکومت «ری » را مشروط به خاتمه بخشیدن به قضیه امام حسین نمود. عمر بن سعد به خاطر دست یابی به حکومت منطقه وسیع ایالت «ری » (که هرگز به آن نایل نیامد) فرماندهی سپاه یزید را پذیرفت و مرتکب جنایت بزرگ غیرانسانی شد.
از روزی که عمر بن سعد وارد سرزمین کربلا شد، پیوسته لشکریانی از سوی عبیدالله بن زیاد برای وی فرستاده می شد. بنابر روایتی تا ششم محرم، متجاوز از 000/20 نفر در سپاه عمر بن سعد گرد آمدند.
- قطع رابطه سیاسی ایران با آمریکا و اظهار خرسندی حضرت امام خمینی از این رویداد(1359 ش)
3 - شهادت هنرمند بسیجی سید مرتضی آوینی (1373 ش)
6 - کشف کودتای براندازی جمهوری اسلامی ایران - معروف به کودتای نوژه - (1361 ش)
7 - آغاز عملیات «والفجر 1» از سوی رزمندگان اسلام علیه بعثیان عراق (1362ش)
8 - آغاز عملیات «بیت المقدس 5» رزمندگان اسلام علیه متجاوزان عراق (1367ش)
6 محرم
- درگذشت دانشمند بزرگ شیعه سید محمد بن حسین، معروف به سید شریف رضی -گردآورنده کتاب شریف نهج البلاغه - (406 ق)
ابوالحسن محمد بن حسین، معروف به سید رضی در سال 359 قمری دیده به جهان گشود. پدرش ابو احمد حسین بن موسی که نسبش با چهار واسطه به امام موسی بن جعفر می رسد، از بزرگان شیعه و دارای مقام و منزلت در دولت بنی عباس و دولت آل بویه بود و پنج دوره، نقابت سادات طالبیین را بر عهده داشت. مادرش سیده فاطمه بنت حسین که نسبش با هفت واسطه به امام همام علی بن ابی طالب می رسد از بانوان مجلله و از نوادگان حسن اطروش (داعی صاحب نام علویان طبرستان) بود. برادرش سید مرتضی، از بزرگان علما و فقهای شیعه در قرن پنجم هجری قمری و صاحب تالیفات فقهی و اصولی است.
سید رضی ازجمله علمای جامع شیعه است که در زمینه های مختلف علمی و اسلامی، مجتهد مسلم و صاحب نظر بود. به ویژه در شعر و ادبیات عربی، بی هماورد بود. وی در 30 سالگی، کل قرآن را در مدت کوتاهی حفظ نمود. از آثار مهم این عالم فرزانه، کتاب شریف نهج البلاغه است که کلمات بلاغی امام امیرالمؤمنین را در سه بخش خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار گردآوری نمود.
7 محرم
- ممنوعیت استفاده ازنهر فرات برای امام حسین(ع) واصحابش ازسوی عمربن سعد (61 ق)
پس از آن که عبیدالله بن زیاد، لشکریان فراوانی برای نبرد با اباعبدالله الحسین به کربلا گسیل داشت و آن حضرت را کاملا در محاصره لشکریان خودش قرار داد، نامه ای به عمر بن سعد فرمانده سپاه کربلا نوشت و به او دستور داد: به محض رسیدن نامه از حسین برای یزید بیعت بگیر، و اگر چنانچه این پیشنهاد را پذیرفت، بعد تصمیم خود را خواهیم گرفت.
در نامه دیگری که به عمر بن سعد نوشت تاکید کرد: میان حسین و آب فرات فاصله بیانداز و اجازه نده وی از آن آب استفاده کند. همان طوری که آنها عثمان بن عفان را از آب منع نمودند.
ابن سعد بلافاصله «عمرو بن حجاج زبیدی » را با پانصد سوار ماموریت داد تا مانع استفاده امام حسین و یارانش از آب فرات گردند. و این واقعه ناجوانمردانه، سه روز پیش از شهادت امام حسین بود.
البته حضرت اباالفضل العباس از تاریکی شب استفاده می کرد و برای خیمه ها آب می آورد و حضرت علی اکبر با پنجاه نفر در شب عاشورا برای خیمه ها آب کافی آورد. ولیکن از بامداد تا شامگاه روز عاشورا هیچ گونه آبی برای امام حسین و یاران و کودکانش مهیا نشد و آنان در شدت گرما و عطش، متحمل مصائب این روز عظیم شدند.
8 محرم
- ملاقات و گفتگوی اباعبدالله الحسین با عمر بن سعد فرمانده سپاهیان یزید در کربلا در شب هشتم محرم (61 ق)
امام حسین که به هیچ صورتی راضی به وقوع نبرد و خون ریزی میان مسلمانان نبود، تلاش وافر نمود تا از ایجاد درگیری و جنگ جلوگیری گردد. به همین جهت با عمر بن سعد ملاقات کرده و برای پایان دادن بحران با وی به تفاهم رسید. عمر بن سعد نامه ای به عبیدالله بن زیاد نوشت و در آن، از مصالحه با اباعبدالله الحسین اظهار خرسندی کرد.
ولیکن عبیدالله بن زیاد با تحریک شدن از سوی شمر بن ذی الجوشن، نامه شدیداللحنی برای عمر بن سعد نوشت و به او دستور داد با امام حسین به سختی و شدت برخورد نماید.
- آغاز عملیات «فتح 5» از سوی رزمندگان اسلام علیه بعثیان عراق (1366 ش)
این عملیات در شمال عراق با همکاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و کردهای عراقی علیه جنایتکاران حزب بعث عراق انجام گرفت که به انهدام بخشی از ماشین جنگی ارتش عراق منجر گردید.
- آغاز عملیات «نصر» رزمندگان اسلام علیه بعثیان عراق (1366 ش)
این عملیات در نوار مرزی غرب ایران انجام شد. از جمله اهداف عملیات مقابله با ضد انقلاب داخلی و کنترل تحرکات آنها بود.
9 محرم
- روز تاسوعای حسینی (61 ق)
عبیدالله بن زیاد که از مصالحه امام حسین با عمر بن سعد، ناخرسند بود، نامه ای به این مضمون برای عمر بن سعد فرستاد: من تو را برای اصلاح میان خود و حسین نفرستادم. اکنون به محض رسیدن نامه اگر حسین به پیشنهاد ما توجه نکرد بر او حمله کن، او و یارانش را به قتل برسان و پس از کشتن، آنان را مثله نما.
پس از اینکه حسین و یاران او را کشتی بر بدن های آنان اسب تازی کن. من می دانم پس از کشته شدن، اسب راندن بر بدن های آنان فایده ای ندارد ولیکن چون از زبانم جاری شده است، باید انجام دهی و اگر چنانچه به این حرف ها توجه کنی در نزد ما عزیز و محترم هستی و اگر میل نداری با حسین جنگ کنی از فرماندهی لشکر معزول خواهی بود و کارها را به شمر بن ذی الجوشن واگذار کن و او مامور است فرمان ما را اجرا کند.
شمر بن ذی الجوشن نامه عبیدالله را روز نهم محرم به عمر بن سعد رسانده و به وی گفت: اکنون یا امر امیرت را اجرا کن و یا لشکر را به من سپار. عمر بن سعد گفت: تو لیاقت فرماندهی نداری، من در مقام امارت لشکر خواهم ماند و تو هم از پیادگان سرپرستی کن.
عمر بن سعد در غروب روز نهم، فرمان حمله به سوی خیمه های امام حسین و یارانش را صادر کرد و یک دفعه بیش از 000/30 تن نیروی مسلح به طرف اردوگاه امام حسین هجوم آوردند.
امام حسین از طریق برادرش اباالفضل العباس از آنان پرسید: چه می خواهید و این چه هیاهویی است که به راه انداختید؟ عمر بن سعد پاسخ داد: از طرف امیر، عبیدالله بن زیاد دستور رسیده که شما را برای اطاعت از وی دعوت کنیم و اگر اجابت نکنید با شما جنگ نماییم.
حضرت ابوالفضل برگشت و جریان را به امام حسین اطلاع داد. امام حسین برادرش را دوباره فرستاد و فرمود: به این جمعیت بگویید امشب به ما مهلت دهند تا نماز بیشتر بخوانیم و با خدای خویش راز و نیاز کرده و دعا و استغفار کنیم. ابوالفضل العباس این موضوع را با سپاه دشمن در میان گذاشت. آنان پس از امتناع و اختلاف، سرانجام این درخواست را پذیرفتند و شب عاشورا را به امام حسین و یارانش مهلت دادند.
- جواب رد ابوالفضل العباس به امان نامه شمر بن ذی الجوشن (61 ق)
شمر بن ذی الجوشن در عصر روز نهم محرم، چون دید که عمر بن سعد مهیای نبرد با امام حسین است، به نزدیک خیام حسینی آمد و بانگ زد که فرزندان خواهرم کجایند؟ منظورش حضرت عباس و سه برادرش به نام های عبدالله، جعفر و عثمان بود که از فرزندان فاطمه ام البنین بودند که آن مجلله از قبیله بنی کلاب و شمر هم از همین قبیله بود.
امام حسین که صدای شمر را شنید، به برادرانش دستور داد که جواب شمر را بدهند. اگر چه او فاسق است ولیکن با شما قرابت و خویشی دارد. حضرت عباس به همراه سه برادرش به نزد شمر رفتند. شمر برای آنان، امان نامه ای آورده بود، مشروط بر اینکه دست از یاری امام حسین بردارند و سپاهش را ترک گویند.
حضرت عباس بن علی فرمود: بریده باد دست های تو و لعنت باد بر امانی که برای ما آورده ای. ای دشمن خدا ما را امر می کنی که دست از برادر و مولای خویش برداریم و سر در طاعت ملعونان در آوریم. آیا ما را امان می دهی ولی برای پسر رسول خدا امانی نیست ؟ شمر از شنیدن این پاسخ دندان شکن، خشمناک شد و به لشکرگاه خویش برگشت.
10 محرم عاشورا
- واقعه خونین عاشورا و شهادت حضرت امام حسین در کربلا (61 ق)
پس از آنکه امام حسین شب عاشورا را مهلت گرفت، تمام این شب را به نماز تهجد، نیایش و مناجات، قرائت قرآن و گفتگو با اصحاب و اهل بیت : خود گذرانید. هنگامی که بامداد روز عاشورا دمید و نماز صبح را به جماعت برگزار کردند، از صبح این روز تا شامگاه حوادث مهمی در سرزمین کربلا روی داد که در تاریخ اسلام و تاریخ بشریت، ماندنی و جاودانه شده است. در این روز، دو سپاه در برابر یکدیگر قرار گرفتند که فاصله میان آنان گرچه از نظر فیزیکی بسیار نزدیک ولیکن از نظر روحی و معنوی تفاوت بسیار بود، فاصله ای بین ابتدا و انتهای آفرینش، تفاوتی بین تمام جهل و کفر و نفاق و تمام ایمان و تقوا.
به همین جهت امام حسین درباره اصحاب خویش در شب عاشورا فرمود: همانا من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمی دانم و اهل بیتی از اهلبیت خود نیکوتر ندانم. خداوند شما را جزای خیر دهد.
در اینجا رویدادهای این روز را به طور اجمال بیان می کنیم:
1) امام حسین لشکریانش را به این شرح تنظیم نمود: زهیر بن قین به فرماندهی بخش میمنه، حبیب بن مظاهر به فرماندهی بخش میسره، و پرچم سپاه را به دست برادرش عباس سپرد. تعداد یاران امام حسین در بامداد عاشورا، 32 نفر سواره و 40 تن پیاده بودند.
و به روایتی تعداد پیادگان 82 تن بود و به روایت دیگر از امام محمد باقر ، تعداد سوارگان 45 تن و تعداد پیادگان 100 تن بوده اند. اما سپاه عمر بن سعد که تعدادشان حداقل 6000 نفر بود (ولی به روایات دیگر 000/20 یا 000/22 و حتی 000/30 نفر هم گفته شده است) در میمنه، عمرو بن حجاج زبیدی و در میسره، شمر بن ذی الجوشن و بر سوارگان، عروة بن قیس و بر رجاله و ریش سفیدان، شبث بن ربعی قرار داشتند و پرچم سپاه به دست «درید» غلام عمر بن سعد بود.
2) امام حسین پیش از شعله ور شدن نائره جنگ، بر مرکبی سوار شد و در مقابل سپاه دشمن قرار گرفت و برای آنان خطبه بلیغی ایراد نمود و آنان را از اقدام به جنگ و خون ریزی و متابعت باطل برحذر داشت. گرچه سخنان پندآمیز امام حسین در قلوب سیاه اکثریت سپاه دشمن، تاثیر مثبتی برجای نگذاشت، ولیکن تعداد اندکی را از خواب غفلت بیدار کرد و آنان را از کرده خویش پشیمان ساخت. معروف ترین شخصیتی که در روز عاشورا، سپاه دشمن را رها کرد و به سپاه نور پیوست، حر بن یزید ریاحی بود که به اتفاق پسر و برادر خویش پس از پیوستن به امام حسین با دشمنانش به نبرد برخاستند.
3) پس از خطبه امام حسین ، جنگ گروهی بین دو سپاه با تیرانداختن عمر بن سعد به سوی خیمه های امام حسین آغاز گشت و ساعتی به طول انجامید و شهامت و دلیری یک سپاه کمتر از صد تن در مقابل یک سپاه سی هزار نفری، تماشایی و غیرقابل توصیف بود. در حمله اولی،پنجاه نفر از یاران امام حسین به شهادت رسیده و از دشمن نیز صدها تن به هلاکت رسیدند.
4) پس از فروکش کردن حمله گروهی، نبرد انفرادی آغاز گردید که بی تردید برتری سپاهیان امام حسین که با کمال ایمان و یقین می جنگیدند بر سپاهیان عمر بن سعد که در کمال شک و تردید، مجبور به جنگ شده بودند، هویدا بود. در این مرحله یاران امام حسین با اجازه آن حضرت، از یکدیگر سبقت می گرفته و پس از جنگ با دشمن به شهادت می رسیدند.
5) به هنگام ظهر، امام حسین با اندک یار باقی مانده خویش، به نماز ایستاد و دشمن (که از نماز، همیشه وحشت داشته و دارد) آن حضرت را از دور تیرباران کردند.
6) پس از نماز، باقی مانده یاران امام حسین یکی پس از دیگری به میدان رفته و به درجه شهادت نایل آمدند. معروف ترین اصحاب ویارآن حضرت که شربت شهادت نوشیدند عبارتند از: حضرت عباس بن علی قاسم بن حسن ، عبدالله بن مسلم، عبدالله بن حسن، ابوبکر بن حسن، شوذب و عابس بن ابی شبیب، حنظله بن اسعد، نافع بن هلال، زهیر بن قین، ابوثمامه صیداوی، مسلم بن عوسجه، علی بن مظاهر، حبیب بن مظاهر، بریر بن خضیر، وهب بن عبدالله، حر بن یزید ریاحی و...
7) عصر عاشورا پس از شهادت همه یاران و اصحاب امام حسین آن حضرت لباس رزم به تن پوشید و عازم جهاد شد. ابتدا لشکریان عمر بن سعد را برای چندمین بار، پند و موعظه نمود و آنان را به جدا شدن از صفوف جنگ طلبان و خون آشامان عبیدالله بن زیاد دعوت کرد. پس از آن، با آنان به نبرد برخاست و تعداد زیادی را به خاک هلاکت رسانید.
سرانجام پلیدان کربلا، آن حضرت را محاصره کرده و به طرز فجیعی وی را به شهادت رساندند. گرچه تعدادی از منافقان درشهادت آن حضرت مشارکت داشتند ولیکن شمر بن ذی الجوشن، سر آن حضرت را از بدن جدا کرد.
8) پس از شهادت امام حسین خیمه های اهل بیت : را غارت کردند و فرومایگان از برداشتن هیچ چیزی دریغ نکردند. حتی پوست گوسفندی را که امام زین العابدین در شدت تب و بیماری روی آن، خوابیده بود، به غارت بردند.
9) پس از غارت خیمه ها، به دستور عمر بن سعد، خیمه ها را آتش زدند و زنان و کودکان امام حسین و بازماندگان شهدا به بیابانها پراکنده شدند.
10) تعداد 10 نفر از منافقان بر بدن های امام حسین و یارانش، اسب راندند.
11) بازماندگان اهل بیت : را برای اسارت آماده کردند.
12) عمر بن سعد پس از شهادت امام حسین ، سر آن حضرت را به «خولی » سپرد تا به تعجیل به نزد عبیدالله بن زیاد در کوفه برساند.
13) سرهای سایر شهدا را نیز از بدن جدا کردند و آنها را بین سران قبایل تقسیم کرده و به سرپرستی شمر به کوفه فرستادند تا در نزد عبیدالله، تقرب جویند.
- کشته شدن عبیدالله بن زیاد به دست ابراهیم بن مالک اشتر فرمانده سپاهیان مختار بن ابی عبیده ثقفی (67 ق)
در روز عاشورای سال 67 قمری، شش سال پس از واقعه کربلا، درست همان روزی که سپاهیان یزید به فرمان عبیدالله بن زیاد، فاجعه خونین کربلا را به وجود آورده بودند و امام حسین و یارانش را مظلومانه به شهادت رسانده بودند، لشکریان عبدالملک بن مروان به فرماندهی عبیدالله بن زیاد و لشکریان مختار بن ابی عبیده ثقفی به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر در ساحل «نهر خاذر» در چهار فرسخی شهر «موصل » با هم به نبرد پرداختند و از طرفین تعداد بی شماری کشته شدند.
سرانجام لشکریان شام با از دست دادن هفتاد هزار تن، رو به هزیمت نهاده و طعم تلخ شکست را پذیرا شدند. مهمترین حادثه این نبرد، کشته شدن عبیدالله بن زیاد (فرمانده لشکریان شام) به دست ابراهیم بن مالک اشتر بود که با یک ضربت شمشیر، از کمر به دو نیم شد و به هلاکت رسید.
پی نوشتها
1 - نهج البلاغه، کلمات قصار 31
2 - بحار الانوار، ج 44، ص 381، ح 2.
اشاره
«ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید، بکوشید خود و خانواده خویش را از آتش دوزخ مصون دارید»؛ چرا که «همانا زیان کارترین افراد کسانی هستند که خود و خانواده خویش را در روز قیامت به زیان انداختند. هان! این همان خسران و زیان آشکار است».
خانواده، نخستین و مهم ترین نهاد تربیت آدمی است. آغازی برای صعود به قله های انسانیت و پیمودن پله های تعالی است و فضایی که در آن ارزش های اخلاقی و اجتماعی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و اسباب رشد و تعالی انسان به وجود می آید. خانواده، چتر عطوفت و کانون مهرورزی است. باغستانی است که در آن، باغبان تربیت با سخت کوشی و تلاش دایمی، فرزندان را از گزند آفات روحی، روانی و محیطی دور می سازد و با تربیت و آموزش درست، در باروری استعدادها و استقلال شخصیت تأثیر بسزایی ایفا می کند. این مقاله دربردارنده چند پیام کوتاه درباره این کانون پرمهر و مهم است.
هنگامی که در صدر اسلام، آیه ای درباره عذاب دوزخیان نازل شد، چند تن از جوانان از ترس گرفتاری به چنین عذابی، سر به بیابان نهادند و زندگی عادی خویش را رها کردند. همسران آنان خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و شرح حال شوهران خود را بازگفتند. حضرت از این ماجرا ناراحت شد، به سوی مسجد شتافت و چنین فرمود: «من که پیامبر شما هستم، همسر اختیار کرده ام، غذا می خورم و از بدنم نگه داری می کنم و در میان اجتماع به سر می برم و با مردم تماس دارم. هر کس از سنت و روش من روی برگرداند، از من نیست».
حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام پس از تشکیل زندگی مشترک، تقسیم کارهای خانه را به نظر و مشورت رسول اکرم صلی الله علیه و آله واگذاشتند. آنان به آن حضرت گفتند: یا رسول الله! ما دوست داریم ترتیب و تقسیم بندی کارهای خانه مان با شما باشد. پیامبر نیز کارهای بیرون خانه را بر عهده علی علیه السلام و کارهای داخلی را بر عهده حضرت زهرا علیهاالسلام گذاشت. علی و فاطمه علیهاالسلام نیز از اینکه نظر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در زندگی خصوصی خود دخالت داده اند، بسیار خرسند بودند.
آموزش شجاعت و خداشناسی به کودک هنگام بازی
در روایتی آمده است: هنگامی که امام حسن علیه السلام کودکی خردسال بود، فاطمه زهرا علیهاالسلام با او بازی می کرد و هنگام بازی، فرزند خود را بالا و پایین می انداخت. در آن حال درس شجاعت و شهامت به او می آموخت و در شعری که ترجمه آن چنین است، می فرمود:
ای حسن! مانند پدرت باش | بند اسارت را از گردن بگشای |
خداوندِ احسان کننده را پرستش کن | و هرگز با کینه توزان دوستی نکن |
زنی با دو فرزند کوچکش بر عایشه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد. عایشه، سه دانه خرما به زن داد. مادر به هر یک از بچه ها یک دانه خرما داد. یک دانه دیگر را نیز نصف کرد و نیمی از آن را به هریک از بچه ها داد. چون پیامبر به خانه برگشت، عایشه جریان را برای آن حضرت تعریف کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: آیا از کار آن زن تعجب کردی؟ خدا به دلیل رعایت عدالت و مساوات، آن زن را به بهشت خواهد برد. حضرت در جای دیگری فرموده است: «خداوند دوست دارد میان فرزندانتان عادلانه رفتار کنید، حتی در بوسیدن آنها».
اگر در سرچشمه ترقی و پیشرفت تمدن بیندیشیم و در جست وجوی منبع شعاع ارزش ها، فضیلت ها، کارهای نیک و خاستگاه های اخلاق در محافل اجتماعی باشیم، خواهیم دید که همه اینها از نظام خانواده هایی به هم پیوسته و سرشار از عاطفه سرچشمه می گیرد. پس اگر بنای خانواده در جامعه بر پایه فضیلت و اخلاقی نیکو استوار باشد، روح همکاری، برادری و محبت بر آن جامعه حاکم خواهد شد و آن جامعه با اتحاد و انسجام، اهلیت پذیرش امانت الهی را در زندگی خواهد داشت. اگر خانواده به انحراف، بدی ها و پراکندگی گرایش داشته باشد، جامعه به تزلزل و انحطاط خواهد گرایید و اگر زمینه این انحراف ها بیشتر شود، جامعه به گمراهی و تباهی کشیده خواهد شد. بنابراین، خانواده، هویت جامعه و نشانه های امت را بر دوش می کشد و اگر آن را به یک هرم تشبیه کنیم، پدر در رأس این هرم، مسئول مراقبت و حمایت از همسر خویش است که او نیز پایه دوم خانواده و مسئول تربیت فرزندان و سامان دهی امور خانه است.
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:
خداوند رحمت کند پدری را که فرزندش را بر نیکی کردن بر خود کمک کند.
نشستن مرد نزد زن و فرزندش، نزد خداوند محبوب تر از اعتکاف در مسجد من است.
امام سجاد علیه السلام فرمود:
خداوند از آن کس خشنودتر است که خانواده خود را بیشتر در رفاه و نعمت قرار دهد.
حق زن این است که بدانی خداوند او را مایه آرامش و انس تو قرار داده است و بدانی این نعمتی است که خداوند به تو داده. پس باید او را گرامی داری و با وی نرمی کنی.
امام صادق علیه السلام فرمود:
مرد برای اداره منزل و خانواده خود به سه ویژگی نیاز دارد که اگر در طبیعت او نباشد، باید خود را با تکلّف به آنها وادارد: خوش رفتاری، گشاده دستی سنجیده و غیرت برای حفاظت از آنها.
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:
هر زنی که در خانه شوهر خود به قصد انجام دادن کارهای خانه چیزی را جا به جا کند، خداوند به او نظر می کند و هر که خداوند به او نظر کند، عذابش نمی دهد.
زنی که شوهر خود را به کارهایی وادار می کند که او توانایی انجام دادن آنها را ندارد، هیچ یک از کارهای نیکش پذیرفته نخواهد شد.
امام باقر علیه السلام فرمود:
برای زن نزد پروردگارش هیچ شفاعت کننده ای کارسازتر از خشنودی شوهرش نیست.
امام صادق علیه السلام فرمود:
خوش بخت است خوش بخت، زنی که شوهر خود را گرامی می دارد و آزارش نمی دهد و در همه حال از وی فرمان می برد.
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:
خوشا به حال کسی که به پدر و مادرش نیکی کند؛ خداوند عمرش را زیاد می کند.
امام علی علیه السلام فرمود:
نیکی به پدر و مادر، بزرگ ترین فریضه است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
پدر و مادر را بر فرزند سه حق است: در همه حال شکرگزار آنها باشد، در هر چه او را امر و نهی می کنند، به جز معصیت خدا، اطاعتشان کند و در نهان و آشکار خیرخواه آنان باشد.
امام رضا علیه السلام فرمود:
خداوند به سپاس گزاری از خود و پدر و مادر فرمان داده است. پس هر کس از پدر و مادرش سپاس گزاری نکند، خداوند را سپاس نگفته است.
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود: باایمان ترین مردم، خوش اخلاق ترینِ آنها و مهرورزترینشان با خانواده خود است.
امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس به خانواده اش نیکی کند، عمرش زیاد شود.
امام رضا علیه السلام فرمود: نیکی کردن به پدر و مادر واجب است، اگرچه مشرک باشند و نباید در معصیت خالق از آنان اطاعت کرد.
مرد در زندگی خود، نمی تواند تکیه گاه و پشتیبانی بهتر از همسر نیک سیرت و بااخلاق به دست آورد.
جامعه، هستی خود را از خانواده می گیرد.
1. بهترین روش برای فراخوانی فرزندان به کارهای نیک چیست؟
الف) تشویق ب) تبلیغ زبانی ج) رفتار شایسته د) تنبیه
2. هدف از ازدواج در اسلام چیست؟
الف) رسیدن به آرامش روحی و روانی ب) تکامل همسران
ج) حفظ نسل د) هر سه مورد
3. تزلزل بنیان های خانواده در غرب از چه زمانی آغاز شد؟
الف) با انقلاب صنعتی ب) با انقلاب کشاورزی
ج) پس از جنگ جهانی اول د) پس از جنگ جهانی دوم
4. منظور از دوره وزارت فرزندان کدام دوره است؟
الف) قبل از بلوغ فرزندان ب) دوران نوجوانی و جوانی
ج) هفت سال اول زندگی د) هفت سال سوم زندگی
1. آیا بر رفتار فرزندانتان نظارت دارید، چگونه؟
2. آیا تاکنون در حل مشکلات خانوادگی با کسی مشورت کرده اید؟ با چه کسی؟
3. اثرگذاری برنامه های تلویزیونی بر فرزندان شما چگونه بوده است؟
4. یک خانواده در جامعه کنونی به جز مسائل اقتصادی با چه مشکلاتی روبه روست؟
5. آیا از ازدواج خود راضی هستید، چرا؟
6. ویژگی های خانواده خوب را برشمارید؟
7. چه عواملی در استواری رابطه همسران نقش دارد؟
8. الگوهای شما در زندگی مشترک خانوادگی چه کسانی هستند؟ چرا این الگوها را برگزیده اید؟
1. پدیده جهانی شدن در آینده چه اثری بر خانواده ها خواهد گذاشت؟
2. به گفته کارشناسان، خانواده ایرانی در حال پیمودن دوران گذار است. این پدیده را توضیح دهید.
3. عوامل تشدیدکننده شکاف نسل ها را برشمارید؟
4. وظیفه خانواده به ویژه پدر و مادر در برابر شکاف نسل ها چیست؟
5. ریشه های خانوادگی ناسازگاری زناشویی جوانان را برشمارید.
6. خانواده در برابر آموزش و پرورش فرزندان چه وظیفه ای دارد؟
7. وظیفه خانواده در برابر بهره گیری از تکنولوژی جدید (رایانه، اینترنت و...) در درون خانه چیست؟
8. پدر و مادر، پیش گیری از نابهنجاری فرزندان را از کجا باید آغاز کنند؟
ه) معرفی منابع
1. محمدجواد باهنر، گفتارهای تربیتی، نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1374.
2. احمد بهشتی، خانواده در قرآن، طریق القدس، چاپ اول، 1361.
3. علی اکبر بابازاده، مسائل ازدواج و حقوق خانواده، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، چاپ سوم، 1375.
4. نعمت الله تقوی، جامعه شناسی خانواده، پیام نور، فروردین 1367.
5. یدالله جهان گرد، نحوه رفتار والدین با فرزندان، انجمن اولیا و مربیان، چاپ چهارم، 1374.
بخش با صفای « نجران » ، با هفتاد دهکده تابع خود ، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است . در آغاز طلوع اسلام ، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود که به دلایلی از بت پرستی دست کشیده ، و به آئین مسیح گرویده بودند.
پیامبر اسلام به موازات مکاتبه با سران دول و مراکز مذهبی جهان ، نامه ای به اسقف نجران ، نوشت و طی آن نامه، ساکنان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود. اینک فرازی از نامه آن حضرت: « به نام خدای ابراهیم ، اسحاق و یعقوب. ( این نامه ای است) از محمد پیامبر خدا به اسقف نجران : خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم ، و شما را از پرستش « بندگان» ، به پرستش « خدا» دعوت می نمایم . شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آئید ، اگر دعوت مرا نپذیرفتید ( لااقل ) باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید ( که در برابر این مبلغ کم ، از جان و مال شما دفاع می کند) و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود. »
نمایندگان پیامبر که حامل نامه بودند ، وارد نجران شده و نامه پیامبر را به اسقف مسیحیان نجران دادند. وی نامه را با دقت خواند و برای تصمیم ، شورایی مرکب از شخصیتهای بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. شورا نظر داد که گروهی به عنوان « هیئت نمایندگی نجران » به مدینه بروند ، تا از نزدیک با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار کرده ، دلائل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند . بدین ترتیب ، شصت تن از ارزنده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب گردیدند ، که در رأس آنان سه تن از پیشوایان مذهبی قرار داشت:
1- « ابو حارثة بن علقمه» ، اسقف اعظم نجران که نماینده رسمی کلیساهای روم در حجاز بود.
2- « عبدالمسیح» ، رئیس هیئت نمایندگی که به عقل ، تدبیر و کاردانی شهرت داشت.
3- « اَیهَم» ، که فردی کهنسال و یکی از شخصیتهای محترم ملت نجران به شمار می رفت.
بالاخره نمایندگان نجران ، به دیدار پیامبر اکرم (ص) آمده و به مذاکره پرداختند ، در این مطلب،گوشه ای از مذاکرات آنها می پردازیم :
پیامبر (ص) ، من شما را به آئین توحید ، پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت می کنم . سپس آیاتی چند از قرآن برای آنان تلاوت نمود.
نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام ، ایمان به خدای یگانه جهان است ، ما قبلاً به او ایمان آورده و به احکام وی عمل می نمائیم.
پیامبر اکرم : اسلام علائمی دارد و برخی از اعمال شما ، حاکی است که به اسلام واقعی نگرویده اید . چگونه می گوئید که خدای یگانه را پرستش می کنید ، حال آنکه شما صلیب را می پرستید ، از خوردن گوشت خوک پرهیز نمی کنید و برای خدا فرزند قائلید؟
نمایندگان نجران : ما او را (مسیح) خدا می دانیم زیرا او مردگان را زنده کرد بیماران را شفا بخشید ، و از گِل پرنده ای ساخت و آن را به پرواز درآورد ، و تمام این اعمال حاکی است که او خدا است.
پیامبر اکرم: نه ! او بنده خدا و مخلوق او است ، که خدا او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده است.
یکی از نمایندگان نجران: آری او فرزند خدا است زیرا مادر او مریم ، بدون اینکه با کسی ازدواج کند ، او را به دنیا آورده است . پس پدر او خدای جهان می باشد.
در این هنگام ، فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر گفت که به آنان بگوید : « وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی پایان خود ، بدون اینکه دارای پدر و مادری باشد از خاک آفرید. » ( آل عمران /59)
نمایندگان نجران : گفت و گوهای شما ما را قانع نمی کند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله نمائیم ، و بر دروغگو نفرین بفرستیم ، و از خدا بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند.
در این هنگام ، حضرت جبرائیل نازل گردید ، آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور ساخت تا با کسانی که با او مجادله می کنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد:
« فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقـُل تعالوا نَدعُ ابنائنا وَ ابنائکُم وَ نِسائنا و نِسائکُم وَ انفُسَنا وَ انفُسَـکُم ثُمَّ نبتـَهـِل فـَنَجعل لعنة الله علی الکاذبین.» ( آل عمران /61)
طرفین به فیصله دادن مسئله از طریق مباهله آماده شدند و قرار بر این شد که فردای آن روز برای اثبات حقانیت خود مباهله نمایند.
وقت مباهله فرا رسید . قبلاً پیامبر و هیئت نمایندگی « نجران» ، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد. پیامبر از میان مسلمانان و بستگان خود ، فقط چهار نفر را برگزید که در این حادثه تاریخی شرکت نمایند. این چهار تن ، جز علی بن ابی طالب (ع) ، فاطمه دختر پیامبر (س) و حسن و حسین علیهما السلام نبودند ، زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسی پاک تر ، و ایمانی استوارتر از ایمان این چهار تن ، وجود نداشت.
پیامبر (ص) ، فاصله منزل و نقطه ای را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام گیرد ، با وضعی خاص طی نمود. او در حالی رهسپار محل قرار شد که حضرت حسین (ع) را در آغوش و دست حضرت حسن (ع) را در دست داشت ، فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و علی بن ابی طالب (ع) پشت سر وی حرکت می کردند ؛ پیامبر (ص) این چنین گام به میدان مباهله نهاد ، او پیش از ورود به میدان « مباهله» ، به همراهان خود گفت: من هر وقت که دعا کردم ، شما دعای مرا با گفتن آمّین بدرقه کنید.
سران هیئت نمایندگی نجران ، پیش از آنکه با پیامبر (ص) روبرو شوند به یکدیگر می گفتند: هرگاه دیدید که « محمد» ، افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد ، و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت ، وی فردی غیر صادق است و اعتمادی به نبوت خود ندارد. ولی اگر با فرزندان و جگر گوشه های خود به « مباهله» بیاید و با وضعی وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی ، رو به درگاه الهی گذارد ؛ پیداست که پیامبری راستگو است و به قدری به خود ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد ، بلکه با جرأت هر چه تمامتر ، حاضر است عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد خود را ، در معرض فنا و نابودی قرار دهد.
سران هیئت نمایندگی در این گفتگو بودند که ناگهان ، چهره نورانی پیامبر اکرم (ص) با چهار تن دیگر نمایان گردید.
همگی با بهت و حیرت به چهره یکدیگر نگاه کردند ، و از اینکه او فرزندان معصوم و بی گناه ، و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده ؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند که پیامبر ، به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد والّا یک فرد مردد ، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.
اسقف نجران گفت: من چهره هائی را می بینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند ، فوراً کنده می شود. بنابراین ، هرگز صحیح نیست ما با این افراد ِ با فضیلت ، مباهله نمائیم ؛ زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم ، و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند ، همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یک مسیحی باقی نماند.
هیئت نمایندگی با دیدن وضع یاد شده ، وارد شور شدند و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند ، آنان حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان «جزیه» ( مالیات سالانه ) بپردازند و در برابر آن ، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر اکرم (ص) رضایت خود را اعلام کرد و قرار شد آنها هر سال در ازای پرداخت مبلغی جزئی ، از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند.
سپس پیامبر اکرم (ص) فرمود: عذاب ، سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از درِ ملاعنه و مباهله وارد می شدند ، صورت انسانی خود را از دست داده ، در آتشی که در بیابان برافروخته می شد ، می سوختند و دامنه عذاب به سرزمین« نجران» نیز کشیده می شد.
منبع: فروغ ابدیت ، جعفر سبحانی ، ج2.
عید سعید غدیر خم
واقعه غدیر حادثه اى تاریخى نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزى است که از تداوم خط نبوّت حکایت مى کند. غدیر نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایه داران امامت است.
آرى غدیر یک سرزمین نیست، چشمه اى است که تا پایان هستى مى جوشد، کوثرى است که فنا برنمى دارد، افقى است بى کرانه و خورشیدى است عالمتاب.
و غدیر، روز حماسه جاوید، روز ولایت، روز امامت، روز وصایت، روز اخوت، روز رشادت و شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحت شناخته شد. روز نعمت، روز شکرگزارى، روز پیام رسانى، روز تبریک و تهنیت، روز سرور و شادى و هدیه فرستادن، روز عهد و پیمان و تجدید میثاق، روز تکمیل دین و بیان حق، روز راندن شیطان، روز معرفى راه و رهبر، روز آزمون، روز یأس دشمن و امیدوارى دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن و عترت، روزى که پیروان واقعى مکتب حیاتبخش اسلام آن را گرامى مى دارند و به همدیگر تبریک مى گویند.
رخداد غدیر در ذی حجه سال دهم هجری، تنها یک حادثه تاریخی نیست؛
غدیر، تنها نام یک سرزمین نیست، یک تفکر است؛
نشانه ای است از تداوم خط نبوت؛
چشمه ای است که تا پایان هستی می جوشد؛
غدیر، روز اکمال دین، اتمام نعمت و موجب خشنودی خداست؛
روز بزرگ، روز گشایش و روز تکامل است؛
غدیر، نه تاریخ است، نه جغرافیا و نه روایت، بلکه ولایت است؛
پیشوند غدیر، رسالت است و پسوند آن، ولایت و امامت.
غدیر، سرچشمه همیشه جوشان ولایت است که از سینه تفتیده «خم» به جام محبت دوست داران پیامبر و خاندانش جاری است. غدیر، شایسته هر ثناست که وحی از او پیراست و محمد بدو آراست و اسلام از او برخاست. غدیر، تفسیر بدر و احد و شأن نزول صفین و نهروان است. بدر، عدالت می خواست؛ احد، شجاعت آرزو می کرد؛ خیبر تماشای صداقت را تمنا داشت و غدیر، آمین آن همه ثنا و دعا بود. غدیر، روز انسان است. غدیر، تداوم رسالت محمد صلی الله علیه و آله در ولایت علی علیه السلام است. غدیر، عید پیمان و میثاق و عهد است. غدیر، عید عدالت و رهبری است. عید امامت و ولایت بر عاشقان مبارک باد.
پیامبر در سال دهم هجرت حج گزارد و به سوی مدینه بازگشت. در روز هجدهم ذی حجه که قافله های بسیاری پیش از پیامبر حرکت می کردند و عده ای از پسِ حضرت می آمدند، پیامبر به سرزمین غدیر خم رسید. او به فرمان الهی دستور داد سواران و پیادگان توقف کنند، آنان که رفته اند، بازآیند و آنان که نیامده اند، برسند. سپس بر انبوهی از جهاز شتران فراز رفت و خدای را سپاس گفت و از اینکه به زودی از میان آنان خواهد رفت، خبر داد. سپس از آنان خواست درباره چگونگی ابلاغ رسالت وی گواهی دهند. مردمان فریاد برآوردند: شهادت می دهیم که تو پیام حق را ابلاغ کردی، نصیحت کردی و جهاد نمودی. خداوند تو را پاداش نیکو دهد.
آن گاه از جایگاه والای خود در میان امت سخن گفت و از آنان بر اولویت خود گواه خواست و پس از شنیدن پاسخ های یک صدا و بلند، دست علی علیه السلام را گرفت و با شکوهی شگرف و فریادی رسا فرمود: «من کنت مولا فعلی مولاه.» سه بار این جمله را تکرار و بر یاوران و پذیرندگان ولایت او دعا کرد.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله بارها با اشاره به موقعیت معنوی امام علی علیه السلام ، بر فضیلت های آن حضرت و وصی بودن ایشان تأکید ورزیده است. آن حضرت در گفتاری به دخترش، فاطمه علیهاالسلام می فرماید: «ای فاطمه! آیا خشنود نیستی من تو را به همسری کسی درآوردم که اسلامش پیش تر از دیگران و دانشش بیشتر از همگان است؟ به راستی، خدای تعالی به اهل زمین توجه فرمود و از میان ایشان، پدرت را برگزید و او را پیامبر قرار داد. بعد دوباره به آنها توجه فرمود و از ایشان شوهرت را برگزید و او را وصی قرار داد.» سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ای فاطمه! به راستی برای علی فضیلت هایی است که هیچ کس آن را ندارد: تو که بانوی زنان بهشتی، همسر او هستی. دو نتیجه و زاده رحمت، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام که فرزندزادگان من هستند، فرزندان او هستند. برادرش، جعفر بن ابی طالب کسی است که با دو بال در بهشت آراسته گردیده است و با فرشتگان هر کجا خواهد، پرواز می کند. علم اولین و آخرین نزد اوست. او نخستین کسی است که به من ایمان آورد. او آخرین کسی است که هنگام مرگ با من دیدن می کند. او وصی من و وارث همه اوصیاست».
آیه ای که پیش از اعلام رسمی ولایت امیر مؤمنان علی علیه السلام نازل شد، از یک سو، بیان گر اهمیت فوق العاده غدیر و از سوی دیگر، نشان دهنده نگرانی های رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره است: «ای پیامبر! آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً [به مردم] برسان و اگر [این کار را[ نکنی، رسالت او را انجام نداده ای. خداوند تو را از [خطرهای احتمالی [مردم نگه می دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند.» قرآن کریم، آشکارا اعلام نشدن ولایت علی علیه السلام را با ناتمام ماندن رسالت الهی برابر می داند و در مقابل نگرانی هایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت، وعده حفظ و حراست به ایشان داده می شود.
آیه ای که پس از اعلام ولایت امام علی علیه السلام در غدیر نازل شد، موجی از شادی را در دل های مؤمنان پدید آورد و آرامش و اطمینان خاطر به آنان بخشید: «امروز کافران از [زوال] دین شما ناامید شدند. بنابراین، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمت ها را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین [جاودان] شما پذیرفتم».
شیخ صدوق در کتاب امالی، روایتی از امام باقر علیه السلام و آن حضرت از پدران پاکش نقل می کند که روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله رو به امیر مؤمنان علی علیه السلام کرد و فرمود: «ای علی! خداوند آیه شریفه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ را درباره ولایت تو بر من نازل کرد، تا آن را تبلیغ کنم. به یقین، کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، عملش باطل است».
از فاطمه زهرا علیهاالسلام پرسیدند که آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از رحلتش درباره امامت امیر مؤمنان علی علیه السلام چیزی فرمود؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «عجبا! آیا روز غدیرخم را فراموش کرده اید؟»
امام حسن علیه السلام فرمود: امت مسلمان از پیامبر شنیدند که درباره پدرم فرمود: او برای من همچون هارون برای موسی علیه السلام است. همچنین دیدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را در غدیرخم به عنوان امام نصب کرد.
امام حسین علیه السلام پیش از مرگ معاویه، خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنی هاشم را گرد آورد و فرمود: آیا می دانید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام را در روز غدیرخم به جانشینی خود برگزید؟ همگی گفتند: بله.
ابن اسحاق، تاریخ نگار معروف می گوید: به علی بن حسین علیه السلام گفتم: «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه» یعنی چه؟ حضرت فرمود: پیامبر خدا به مردمان خبر داد که امام بعد از خودش، امیر مؤمنان علی علیه السلام است.
اَبان بن تَغلب می گوید: از امام باقر علیه السلام درباره این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه» پرسیدم. آن حضرت در پاسخ پیامبر فرمود: به مردمان گفت که امیر مؤمنان علی علیه السلام در میان مردم، جای گزین من خواهد بود.
در دوران زندگی امام صادق علیه السلام بر اثر جوّ مناسبی که برای نشر معارف اهل بیت علیهم السلام پیش آمد، حدیث غدیر بیش از همه دوره ها مطرح شده است. آن حضرت درباره روز غدیر می فرماید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم برای امیر مؤمنان علی علیه السلام پیمان گرفت و مردم به ولایت او اقرار کردند. خوشا به حال آنان که بر ولایت او ثابت قدم ماندند و وای بر کسانی که آن پیمان را شکستند».
در روزهایی که امام کاظم علیه السلام در زندان بود، روزی هارون، خلیفه عباسی ایشان را احضار کرد و درباره ولایت اهل بیت علیهم السلام بر مردم پرسید. حضرت فرمود: ما می گوییم ولایت همه خلایق با ماست. دلیل ما، سخن پیامبر در غدیر خم است که فرمود: «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه».
حسن بن ظریف می گوید: به امام عسکری علیه السلام نامه نوشتم و پرسیدم معنای سخن پیامبر درباره امیر مؤمنان علی علیه السلام چیست که فرمود: «من کنتُ مولاه فهذا علیٌ مولاه.» حضرت فرمود: مقصود حضرت آن بود که او را نشانه ای قرار دهد که هنگام اختلاف، حزب خداوند با آن شناخته شوند.
جوامع بشری نیازمند یادآوری و حضور همیشگی هویت های فرهنگی و اصالت های معنوی است. زنده نگه داشتن شعایر الهی، رسالتی است که مرزبانان عقیده و ایمان، از جمله رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر آن تأکید داشته اند. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «به من تبریک بگویید؛ زیرا خداوند مرا به پیامبری و اهل بیتم را به امامت ممتاز ساخته است».
در روایت دیگری پس از ذکر حدیث غدیر آمده است: «سپس رسول گرامی در خیمه مخصوص خویش نشست و به امیر مؤمنان علی علیه السلام دستور داد در خیمه دیگری بنشیند و به مردم امر فرمود به حضور علی علیه السلام برسند و به او تبریک بگویند.» اینک و در عصر ما، شناختن مرزهای بلند غدیر، بازگویی این شکوه و جشن و سرور این عید بزرگ، در راستای آن پاس داشت است.
در تاریخ اسلام، غدیر و امامت همان اندازه اهمیت دارد که روز مبعث؛ زیرا غدیر، امامت را به وجود آورد و ادامه رسالت بود. حاج میرزا جواد ملکی تبریزی در این باره می نویسد: «روز غدیر نسبت به مبعث، به منزله باطن از ظاهر و به منزله روح از انسان است؛ زیرا هر چه در مبعث از خیر و سعادت وجود دارد، مشروط به ولایت امیر مؤمنان و امامان است».
به دلیل اهمیت عید غدیر به عنوان بزرگ ترین و مهم ترین اعیاد اسلامی است که آداب بی شماری برای آن بیان شده است. فراوانی آداب و اعمال این روز، با اعمال هیچ روزی قابل مقایسه نیست و در این آداب و اعمال، همه گروه ها مورد خطاب قرار گرفته اند. از جمله آداب عبادی این روز به نماز شب و روز غدیر، نماز مسجد غدیر، روزه، یاد خدا و پیامبر، زیارت امیر مؤمنان علی علیه السلام و غسل می توان اشاره کرد.
همچنین جشن و عید گرفتن، تبریک و تهنیت به پیامبر، امیر مؤمنان و یکدیگر، دید و بازدید، صدقه دادن، دیدار با رهبری و بیعت و اتحاد و اجتماع، از جمله آداب اجتماعی و سیاسیِ سفارش شده در این روز است.
سنت دیرینه در غدیر، تبریک خاص آن است که مفاهیم والای این روز را بازتاب می دهد. امام صادق علیه السلام فرمود: «هرگاه در این روز، برادر مؤمن خود را ملاقات کردی، بگو: شکر خدای که ما را به این روز گرامی داشته و از مؤمنان و وفاداران به پیمانی قرار داده است که با ما بسته و ما را از منکران و تکذیب کنندگان روز قیامت قرار نداده است».
امام رضا علیه السلام نیز فرمود: «در این روز به یکدیگر تبریک و تهنیت بگویید و هرگاه برادر مؤمن خود را ملاقات کردید، بگویید: سپاس خدایی را که ما را از تمسک کنندگان به ولایت امیر مؤمنان علی علیه السلام قرار داده است».
فردوسی
حماسه سرای بزرگ ایران، حکیم ابوالقاسم فردوسی می گوید:
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی | خداوند امر و خداوند نهی |
که من شهر علمم، علی یم در است | درست این سخن گفتِ پیغمبر است |
گواهی دهم این سخن راز اوست | تو گویی دو گوشم به آواز اوست |
اگر چشم داری به دیگرسرای | به نزد نبی و وصی گیر جای |
منم بنده اهل بیت نبی | ستاینده خاک پای وصی |
خود آن روز نامم به گیتی مباد | که من نام حیدر نیارم به یاد |
بر این زادم و هم بر این بگذرم | یقین دان که خاک پیِ حیدرم |
حکیم توس در این ابیات هرگاه از امام علی علیه السلام یاد می کند، بیش از هر وصف دیگر، بر وصایت ایشان تأکید می ورزد و از ایشان با عنوان وصی یاد می کند.
مولوی
جلال الدین محمد مولوی بلخی در دیوان شمس تبریزی می گوید:
تا صورت پیوند جهان بود، علی بود | تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود |
شاهی که ولی بود و وصی بود، علی بود | سلطان سخا و کرم و جود، علی بود... |
آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس | در خوان جهان پنجه نیالود، علی بود |
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن | کردش صفت عصمت و بستود، علی بود |
مولانا در این غزل، مولا علی علیه السلام را با اوصافی همچون ولی، وصی و معصوم به نص قرآن ستایش می کند. او در دفتر ششم مثنوی به تفسیر حدیث «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه» می پردازد و می گوید:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد | نام خود و آن علی مولا نهاد |
گفت هر کس را منم مولا و دوست | ابن عمّ من، علی، مولای اوست |
سعدی
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی در قصیده ای، امیر مؤمنان را سردار اتقیا و معصوم معرفی می کند:
کسی را چه زور و زَهره که وصف علی کند | جبار در مناقب او گفته: هل اتی... |
دیباچه مروت و سلطان معرفت | لشکرکش فتوت و سردار اتقیا |
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست | ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی |
حافظ
لسان الغیب، حافظ در غزلی که زبانزد خاص و عام است، می گوید:
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش | پیوسته در حمایت لطف الاه باش |
آن را که دوستی علی نیست، کافر است | گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش |
امروز زنده ام به ولای تو یا علی | فردا به روح پاک امامان گواه باش |
و در قصیده نخست که دیباچه دیوان نیز محسوب می شود، می گوید:
... نوشته بر در فردوس کاتبان قضا | نبی رسول و ولی عهد حیدر کرّار |
امام جنی و انسی علی بُوَد که علی | ز کل خلق فزون است از صغار و کبار |
علی، امام و علی، ایمن و علی، ایمان | علی، امین و علی، سرور و علی، سردار... |
علی ز بعد محمد ز هر که هست، بهْ است | اگر تو مؤمن پاکی، بکن بر این اقرار... |
حافظ شیرازی در این اشعار، به پیروی از احادیث معتبر و روایت های متواتر، امام علی علیه السلام را ولی عهد رسول، امام انس و جن و برترین فرد پس از محمد صلی الله علیه و آله می داند.
کسایی مروزی
کسایی مروزی از شاعران قرن چهارم می گوید:
فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین | فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضای پاک دین |
فضل آن کس کز پیمبر بگذری، فاضل تر اوست | فضل آن رکن مسلمانی، امام المتقین... |
لافتی الاّ علی برخوان و تفسیرش بدان | یا که گفت و یا که داند گفت جز روح الامین؟ |
آن نبی، وز انبیا کس نی به علم، او را نظیر | وین ولی، وز اولیا کس نی به فضل، او را قرین |
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع | وین امام امت آمد وز همه امت گزین |
ناصر خسرو قبادیانی
ناصر خسرو، از شاعران قرن پنجم درباره غدیر می سراید:
با خرد باش یک دل و همسر | چون نبی با علی به روز غدیر |
و در چکامه ای بلند سروده است:
آن که معروف به او شد به جهان روز غدیر | وز خداوند ظفر خواست پیمبر به دعاش |
هر خردمند بداند که بدین وصف علی است | چو رسید این همه اوصاف به گوش شنواش |
و نیز گوید:
ندانم جز این عیب مر خویشتن را | که بر عهد معروف روز غدیرم |
حزین لاهیجی
حزین لاهیجی از شاعران قرن دوازدهم می سراید:
آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم | با درد و غم عشق سرشتند خمیرم... |
مستی مرا نیست به دنبال خماری | پیمانه کش میکده خمّ غدیرم... |
می گویم و دانم که ره رسم و ادب نیست | نامی که بُوَد صیقل زنگار ضمیرم |
برهان ازل، فیض ابد، مظهر اول | ایمان من و دین من و هادی و پیرم |
سلطان قدر، حیدر صفدر که ز مدحش | بگرفته بلندی سخن عرشْ سریرم |
ملک الشعرای بهار
ملک الشعرای بهار در وصف غدیر خم سروده است:
در غدیر خم امروز، باده ای به جوش آمد | کز صفای او روشن، جان باده نوش آمد |
وان مبشّر رحمت، باز در خروش آمد | کان صنم که از عشاق، برده عقل و هوش آمد |
با هیولیِ توحید، در لباس انسانی
در غدیر خم یزدان، گفت مَر پیمبـر را | کز پی کمال دین، شو پذیره حیـدر را |
پس پیمبر اندر دشت بر نهـاد منبـر را | برد بر سر منبر، حیدر فلک فر را |
شد جهان دل روشن، زان دو شمس روحانی
گفت بشنوید ای قوم! قول حق تعالی را | هم به جان بیاویزید گوهر تولاّ را |
پوزش آورید از جان، این ستوده مولا را | این وصی بر حق را، این ولیّ والا را |
با رضای او کوشید در رضای یزدانی
بأبی أنت و امّی بأبی أنت و امّی علی ای قبله حاجات علی ای قبله حاجات در این غم نگشوده است بأبی أنت و امّی کان نه سهل است و نه آسان بأبی أنت و امّی کر و کور است و عزازیل بأبی أنت و امّی3
سید محمد حسین شهریار
شهریار مُلْکِ شعر و سخن در غدیریه ای که به صورت مستزاد سروده می گوید:
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی گوییا هیچ نه همّی به دلم بوده، نه غمّی تو که از مرگ و حیات، این همه فخری و مباهات گویی آن دزد شقی تیغ نیالوده به سمّی گویی آن فاجعه دشت بَلا هیچ نبوده است سینه هیچ شهیدی نخراشیده به شمّی حق اگر جلوه با وجه اَتَم کرده در انسان به خودِ حق که تو آن جلوه با وجه اَتَمّی منکر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل با کر و کور چه عید و چه غدیری و چه خمّی معرفی کتاب
1. قطره ای از دریا، محمدحسین صفاخواه، انتشارات قدیانی، 2 جلد.
این کتاب، مجموعه داستان های کتاب ارزشمند الغدیر، اثر جاودانه علامه امینی است و با توجه به ساختار داستانی در نظر جوانان و عموم، خواندنی است.
2. حساس ترین فراز تاریخ، جمعی از دبیران دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
بخشی از سرفصل های این کتاب عبارتند از: داستان غدیر، اهمیت غدیر در تاریخ، غدیر در کتاب خدا، عید غدیر، صحنه تاریخی غدیر، امواج غدیر و... .
3. غدیر، برکه ای و دریایی، جواد نعیمی، سازمان تبلیغات اسلامی.
این کتاب افزون بر قطعات زیبای ادبی درباره غدیر، در بخشی با عنوان چکاد بی کرانه دریا، به زندگی امیرمؤمنان علی علیه السلام پرداخته است.
4. دریا در غدیر، سید حسن ثابت محمودی (سهیل)، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
این کتاب مجموعه اشعار گوناگون غدیر در قالب های گوناگون است.
5. ارمغان غدیر، سید عبدالله فاطمی نیا، انتشارات سروش.
نوشتن چهل حدیث به عنوان سنتی برگرفته از اسلام، دانشمندان ما را از گذشته به این امر مفید وادار کرده است. همین سنت، استاد فاطمی نیا را به نگارش ارمغان غدیر خوانده که با همت انتشارات سروش به یک چهل حدیث زیبا تبدیل شده است.
6. بعثت، غدیر، عاشورا، محمدرضا حکیمی، فجر.
قلم استوار محمدرضا حکیمی، سابقه نیم قرن دفاع از ارزش ها را در پرونده خود دارد. نمایه های این کتاب به این شرح است: بعثت، غدیر، رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ، شهادت امام علیه السلام ، ولادت امام مجتبی علیه السلام ، عاشورا، امام صادق علیه السلام ، امام زمان و... .
7. اسرار غدیر، محمدباقر انصاری، نشر مولود کعبه.
بخشی از فهرست مطالب این کتاب عبارتند از: گزارش تحلیلی و لحظه ای واقعه غدیر، گوشه ای از ناگفته ها، تحقیقی در خطبه غدیر، یک دوره کامل تاریخ غدیر، تصویری از تشکل جامعه اسلامی در دهه اول هجری و... .
این کتاب، آیینه ای است از کتاب های غدیری که در 304 صفحه، اطلاعات 267 کتاب را به زبان های فارسی، عربی، انگلیسی وارد و گردآوری کرده است.
امروز بگو، مگر چه روز است؟ | تا گویمت این سخن به اکرام |
موجود شد از برای امروز | آغازِ وجود تا به انجام |
امروز ز روی نصّ قرآن | بگرفت کمال، دین اسلام |
امروز به امر حضرت حق | شد نعمت حق به خلق اتمام |
* * *
حاجیان در طوافند. ابراهیم حج، تبر بر دوش، در اندیشه شکستن آخرین بت های سیاه است. زمزم، زمزمه می کند و نسیم، هروله کنان، سعی صفا و مروه در پیش گرفته و این همه، در جاری غدیر، به هم پیوسته اند تا دوباره بازوی وحی را در دست نبی به تماشا بنشینند و بر نگارینه تاریخ نقش کنند.
تاریخ به تماشای اقیانوس غدیر ایستاده است که می خروشد و گنداب های کهنه را از بستر بیدار می کند و با خود می برد. ابراهیم، تبر به دست ایستاده، مریم، آغوش گشوده، اسماعیل می خندد و هاجر، اشک شادمانی می چکاند و همه و همه توفندگی نگاه مردی از تبار آفتاب را تماشا می کنند که غدیر، میزبان اوست. همو که خورشید را مهمان کلبه کوچک بشر کرده است، بازوی جانشین او را در دست می فشرد و تاج ولایت را بر سرش می نهد. سلام خدا بر تو ای آخرین فرستاده و بر تو ای بهترین جانشین امت، علی علیه السلام .
* * *
هوا بسیار گرم است، به گونه ای که مردم لباس ها را زیر پا و روی سرشان گذاشته اند. نماز برپا شد و پیامبر بر بالای منبر ایستاد، ولی روی منبر دو نفر دیده می شوند که شگفت آور است؛ مردم با دقت نگاه می کنند.
آری، علی بن ابی طالب است. او چرا بالا رفته و کنار پیامبر خدا ایستاده است؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آیه تبلیغ را قرائت و سپس حدیث ثقلین را بیان کرد: «هان ای مردم! بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و در عمل به فرمان آن دو، کوتاهی نکنید که هلاک می شوید.» در این هنگام بود که دست مبارک علی، عشق دو عالم، بالا رفت و پیامبر فرمود: «ای مردم! سزاوارتر از مؤمنان از خود آنها کیست؟» همگی گفتند: خدا و پیامبر او داناترند. آن گاه فرمود: «خدا، مولای من و من مولای مؤمنان هستم و من به آنها از خودشان سزاوارترم. هان ای مردم! هر کس من سرپرست و مولای او هستم، علی مولای اوست. خداوندا! کسانی که علی را دوست دارند، دوست و کسانی که او را دشمن بدارند، دشمن بدار...».
* * *
چادرنشینی در مسجد مدینه نزد پیامبر آمد و عرض کرد: یا رسول الله! حاجیان قوم ما که در حجة الوداع همراه شما بوده اند، برای ما خبر آوردند که در بازگشت از حج در غدیر خم، ولایت و اطاعت علی علیه السلام را واجب کرده ای. آیا این دستوری از سوی توست یا از طرف خدا؟ حضرت فرمود: «از سوی خدا، و خدای تعالی، ولایت او را هم بر اهل آسمان و هم اهل زمین واجب کرده است».
* * *
حافظ ابوعبید هروی در تفسیر غریب القرآن روایت می کند: «پس از آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم به امر الهی، ولایت علی علیه السلام را تبلیغ فرمود و این امر در همه جا شایع و منتشر شد، جابر بن نَضر بن حارث آمد و خطاب به پیامبر گفت: به ما از طرف خداوند امر کردی که به یگانگی خداوند و رسالت تو گواهی بدهیم و نماز و روزه و حج و زکات را انجام دهیم. همه را از تو پذیرفتیم، ولی تو به اینها بسنده نکردی، تا اینکه بازوی پسر عمّت را گرفتی و بلند کردی و او را بر ما برتری دادی و گفتی: من کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه. آیا این امر از طرف توست یا از سوی خداوند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «قسم به خداوندی که معبودی جز او نیست، این امر از طرف خداوند است.» او پس از شنیدن این سخن، به سوی شتر خود روان شد، در حالی که می گفت: بار خدایا! اگر آنچه محمد صلی الله علیه و آله می گوید راست و حق است، بر ما سنگی از آسمان ببار یا عذابی دردناک به ما برسان!
هنوز به شتر خود نرسیده بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را به دوزخ فرستاد.
* * *
بایستید که آفتاب، روشن شدن ستاره ای بی بدیل را مژده خواهد داد!
بایستید که امروز، نعمت تمام می شود و دین کامل... . و ایستادند؛ در کنار برکه ای که رسالت اقیانوس، در نگاهش می تپید. دست فاتح خیبر بالا می رود و آوایی در فضا می پیچد: «من کنتُ مولاه فهذا علیٌ مولاه».
* * *
ای کوچه ها سبز بپوشید! ای کبوتران فرود آیید و بام ها را فرش کنید! ای چشمه ها! پابرهنه تر از همیشه بجوشید. نخستین بارقه های امامت، بر پنجره های جانمان تابیدن گرفته است. او حنجره های مچاله را فریاد خواهد آموخت، خاک های یتیم را پدری خواهد کرد و تشنگان مهربانی را دست نوازش خواهد بود.
* * *
گل همیشه بهارم غدیر آمده است | شراب کهنه ما در خم جهان باقی است |
خدای گفت که اَکملتُ دینَکم، آنک | نوای گرم نبی در رگِ زمان باقی است |
قسم به خون گل سرخ در بهار و خزان | ولایت علی و آل، جاودان باقی است |
گل همیشه بهارم بیا که آیه عشق | به نام پاک تو در ذهن مردمان باقی است |
امام علی علیه السلام : غدیر، روز کمال دین است.
امام صادق علیه السلام : در روز غدیر، رضایت خداوند نهفته است.
امام صادق علیه السلام : خداوند روز غدیر را برای ما اهل بیت عید قرار داد.
امام رضا علیه السلام : روز غدیر، روز اندوه شیطان است.
امام رضا علیه السلام : عید غدیر، برترین عید خداوند است.
امام خمینی رحمه الله : روز عید غدیر روزی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وظیفه حکومت را معیّن فرمود و الگوی حکومت اسلامی را تا آخر تعیین فرمود.
غدیر، روزی است که آفرینش به داشتن علی بر خود بالید و با داشتن ولی، بالندگی آغاز کرد.
غدیر، نقطه تلاقی کاروان رسالت با طلایه داران امامت گرامی باد.
غدیر، باغستان ولایت علوی است که امت در ملکوت اندیشه هایش از آن پاسداری می کند.
1. آیا طرح بحث جانشینی پیامبر تنها مختص واقعه غدیر بوده است؟
2. پیامبر در بیان فضیلت های علی علیه السلام به چه مواردی اشاره می فرماید؟
3. حجة الوداع یعنی چه؟
4. چرا به آخرین حج پیامبر، حجة البلاغ هم می گویند؟
5. چرا به عید غدیر، عید ولایت می گویند؟
7. آیا حادثه غدیر تنها سند جانشینی امام علی علیه السلام است؟
روی آوردن به کتابخوانی و استفاده از آموختههای دیگران، مانند هر کار دیگری نیاز به انگیزه و شوق درونی فرد دارد. این کار به طور ناگهانی و فوری ایجاد نمیشود؛ بلکه کاری است که نیاز به مداومت و صبر و حوصله و تمرکز و دقت دارد. تا احساس نیاز نباشد، انعکاس و پاسخی صورت نخواهد گرفت.
بزرگترین عامل ایجاد علاقه به کتاب و کتابخوانی، در دسترس بودن کتاب برای خواننده است. برای کسی که پیوسته به کتابهای خوب دسترسی داشته باشد، همواره این فرصت فراهم است که به یکی از بزرگترین گذرگاههای فکری و تفریحی راه پیدا کند.
آشنایی و انس فرد با کتاب و کتابخوانی، از خانواده آغاز میشود. خانواده می تواند اثری عمیق بر عادتهای فرد و فرهنگسازی مطالعه داشته باشد. باسواد بودن والدین، موقعیت شغلی و اجتماعی خانواده، مسائل اقتصادی، نوع گرایشهای والدین، مسائل روانی خانواده، کیفیت برنامهریزی مطالعه، میزان دسترس به کتاب و کتاب خانه در منزل از جمله عوامل ایجاد انگیزه کتابخوانی در فرد است. نهاد دیگر تأثیرگذار بر ترویج فرهنگ کتابخوانی، مدرسه است. نقش مدرسه، وجود کتابخانههای مناسب، کتابداران آشنا به روشها و فنون مطالعه، سوق دادن دانشآموزان به فعالیتهای گروهی کتابخانهای و مطالعه و تحقیق، و معرفی تازههای کتاب میتواند در گرایش به مطالعه مؤثر باشد.
همچنین اجتماع و رسانههای گروهی در ترویج فرهنگ کتابخوانی نقش مهمی ایفا میکنند. این وسایل که شامل روزنامه، مجله، کتاب و همچنین رادیو و تلویزیون و سینما میشوند، بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند و جذابیت تلویزیون و قابل حمل بودن رادیو و جنبه اجتماعی داشتن سینما از عوامل مهمی هستند که باعث جلب نظر افراد میشوند و در الگوی مطالعه آنها تأثیر میگذارند.
برای استمرار و دوام کتابخوانی به عنوان یک ارزش، نخست باید فرهنگ آن را آموخت. این کار نیز مستلزم رعایت آداب و اصولی است که اگر رعایت شود، به نتیجه مطلوب خواهد رسید. اولین موضوع مهم در کتابخوانی، داشتن هدفهای روشن و مشخص و برنامه از پیش تعیین شده است. منظور از داشتن برنامه این است که بدانیم کدام کتاب پایه و اصلی را اول بخوانیم و کدام کتاب فرعی را بعد مطالعه کنیم.
یکی دیگر از آیین های خواندن کتاب، مطالعه منظم، مستمر و پی گیر است؛ یعنی هر روز وقت معینی را به این کار اختصاص دهیم. از نکات مهم دیگر، یادداشتبرداری است که باعث تمرکز حواس و یادگیری و اثربخشی بیشتر میشود. برای این منظور باید محیط اطراف، کاملاً آرام و بدون سروصدا باشد که مطالعه در یک محل خاص، به ایجاد آمادگی ذهنی کمک میکند.
نکته درخور توجه دیگر این است که ابتدا پیشگفتار، مقدمه و فهرست کتاب موردنظر را مطالعه کنیم که میتواند شناختی همهجانبه و برداشتی کلی نسبت به کل کتاب را به ما بدهد. مطالعه و تفکر، لازم و ملزوم یکدیگر هستند. مطالعه، وسیله یادگیری معرفت و تفکر، عامل ملکه ساختن آن در ذهن است و مطالعه اگر همراه با تفکر نباشد ثمری ندارد. به قول نظامی گنجوی
می کوش به هر ورق که خوانی
تا معنی آن تمام دانی
24 آبان، سالروز درگذشت فرزانه ای فرهیخته و عارفی کامل است که عمر 79 ساله خود را، برای شکوفایی معارف دینی و گسترش آن در جامعه انسانی هدیه نموده و با گذر از دانه و دام دنیایی، سبکبال با توشه ای گران سنگ چون تفسیر المیزان، به سوی یار پرکشید. بزرگداشت بزرگ مردی چون علامه سید محمدحسین طباطبایی، ارج گزاری به تمامی عالمان و دانشمندان دینی است که با سخت کوشی های خود، دانش، معنویت و روحانیت را به انسان ها تقدیم می دارند. روح پاکش مهمان سفره رحمت الهی باد.
یکی از ویژگی های علمی علامه طباطبایی، حقیقت طلبی ایشان بود. در این باره نوشته اند: «مرحوم علامه طباطبایی، زندگی و سرمایه عمر خود را در راه حقیقت طلبی صرف کرد. ایشان، پیش از آنکه به دنبال جریان های رایج باشد، به دنبال حقیقت بود و هر گاه حقیقت را می یافت و با تأمل و تحقیق، چیزی را کشف می کرد، در بیان و اظهار آن تردید روا نمی داشت. ایشان، اهل هیاهو و جوسازی هم نبود و تنها از راه تدریس و گفتار و نوشتار معارف، نظرات خود را مطرح می ساخت».
برخی از ویژگی های مربوط به تدریس علامه طباطبایی را می توان در پرهیز از پراکنده گویی؛ بیان مطالب عالی با عبارات کوتاه و رسا؛ تکریم مقام دانشمندان و احترام به مقام علمی آنان؛ توجه کامل به اشکال شاگردان و رعایت احترام آنان؛ فروتنی و متانت در پاسخ به پرسش ها و شتاب نکردن در جوابگویی و نکاتی مانند آن، بیان کرد.
یکی از ویژگی های علامه طباطبایی، توجه به تحقیقات و یافته های دیگر دانشمندان در دانش های گوناگونِ روز بود. ایشان در عین تسلّط بر فلسفه و عرفان و متون اسلامی، هرگز خود را در این محدوده محصور نساخت، بلکه مرزهای معرفت و تحقیق را تا منابع غیراسلامی نیز گسترش داد و معتقد بود که «باید جهان را شناخت و نباید خود را در برج های خویش محصور و منزوی کرد». آشنایی علامه با معارف دیگر مکتب ها و حوزه های فکری دیگر، سطحی نبود و عمق و غنای بالایی داشت.
یکی از خدمات بزرگ علامه طباطبایی به جامعه دینی زمان خود، پرورش و تربیت تنی چند از نویسندگان بود. یکی از شاگردان ایشان می گوید: «در سال 1335که حملات و تبلیغاتِ مادی گری در ایران افزایش یافته بود و هیچ مقاله دینی و نشریه علمی در ایران وجود نداشت که پاسخ گوی نیازهای روز باشد، استاد (علامه طباطبایی) انجمنی متشکل از فضلای آن روز حوزه به وجود آورد و از آنان، نویسندگی و تنظیم مقالات در موضوعات مختلف را درخواست کرد. طرح موضوع توسط خود استاد انجام می گرفت و نگارش مقالات بر عهده دیگران بود که شهید مطهری، شهید قدوسی وامام موسی صدر از شمار کسانی بودند که اولین مقالات را تهیه و تنظیم کردند».
یکی از شاگردان علامه طباطبایی می گوید:
«از خصوصیات علامه طباطبایی، این بود که هیچ گاه از کسی بدگویی نمی کردند. در طی 35 سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، حتی یک بار هم بدگویی کسی را از ایشان نشنیدم ؛ علّامه، عیب کار کسی را اظهار نمی کرد.
همچنین از جمله درس هایی که من از این مرد بزرگ گرفتم، این بود که در همه لحظات، مراقب خویش بود و کنترل خود را به دست داشت. خدا شاهد و گواه است که در این مدت از ایشان، حتی یک بار غیبت کسی و یا کلمه ای تعریف و تمجید از خودشان نشنیدم».
اُنس و آشنایی علامه طباطبایی با ژرفای معارف قرآنی، از او عالمی ربّانی ساخته بود که جلوه های رفتاری اش، همگی از تأثیرپذیری از قرآن حکایت داشت. همراهان علامه و شاگردان ایشان در باره استاد خود چنین می گویند: «سیره زندگی علامه طباطبایی با قرآن آمیخته بود؛ یعنی با قرآن زندگی می کرد، با قرآن می اندیشید، شاگرد خوب قرآن بود، با قرآن معارف الهی را در می یافت، با قرآن سخن می گفت، و با قرآن مطلب می نوشت ؛ یعنی تمام شئون زندگی این عالم ربانی را، وحی خدا رهبری می کرد».
یکی از همراهان علامه طباطبایی که در نگارش و ترجمه تفسیر المیزان در کنار علامه بود، درباره تأثیرپذیری علامه طباطبایی می نویسد: «علامه طباطبایی، قرآن را در خود پیاده کرده بود. وقتی در تفسیر قرآن کریم به آیات رحمت یا غضب و یا آیات توبه برمی خوردیم، ایشان متقلب می شد و اشکش جاری می گشت و سعی می کرد آن را از من مخفی نگه دارد. یک بار در زمستان، پشت کرسی نشسته بودیم و به مقابله تفسیر فارسی با عربی می پرداختیم که به آیه ای در باب توبه و رحمت پروردگار و آمرزش گناهان رسیدیم، ایشان نتوانست به گریه بی صدا بسنده کند و سرش را پشت کرسی پایین آورد و شروع کرد به بلند گریه کردن».
مرحوم علامه جعفری، درباره یکی از ملاقات هایش با علامه طباطبایی، خاطره ای شیرین دارد: «روزی به قصد دیدار علامه طباطبایی به منزلشان رفتم و درِ خانه را زدم. پیرمری در را باز کرد. گفتم: آقا تشریف دارند. گفتند: بله. گفتم: به ایشان عرض کنید اگر حالشان مساعد باشد، به خدمت ایشان برسم. آن شخص رفت و پس از بازگشت مرا به یک اتاق راهنمایی کرد. پس از لحظاتی مرحوم علامه آمدند و پس از سلام و احوال پرسی گفتند: چون در حال تشرف به مشهد مقدس هستم، فرش های اتاق را جمع کرده ایم. صبر کنید بروم و قالیچه ای بیاورم تا روی آن بنشینیم. من دست ایشان را گرفتم و گفتم: نیازی نیست و عبا را از دوش خود برداشتم و پهن کردم و گفتم: بفرمایید. آن انسان وارسته با یک قیافه ملکوتی که هرگز از یاد نمی برم فرمود: «در این موقع عمرم، درس آموزنده ای به من آموختی». من عرض کردم: این جمله هشداردهنده شما، خیلی آموزنده تر و سازنده تر از سخن من بود.
درباره علاقه بسیار علامه طباطبایی به اهل بیت علیهم السلام نوشته اند: علامه طباطبایی، علاقه و شیفتگی خاصی نسبت به ائمه طاهرین علیهم السلام داشتند. وقتی نام یکی از آنها برده می شد، اظهار تواضع و ادب در چهره ایشان نمایان می شد. ایشان نسبت به امام زمان(عج) تجلیل خاصی داشتند و مقام و منزلت حضرت رسول اللّه و حضرت صدیقه کبری را فوق تصور می دانستند و یک نحو خضوع واقعی نسبت به آن بزرگان داشتند و مقام و منزلت آنان را ملکوتی دانسته و به سیره و تاریخ آنها کاملاً آگاه بودند.
یکی از ویژگی های علامه طباطبایی، ارادت و احترام ویژه نسبت به اهل بیت علیهم السلام بود. یکی از شاگردان ایشان در این باره می گوید: «علامه، نسبت به اهل بیت، به ویژه حضرت علی علیه السلام تا سر حد عشق دلبستگی داشتند. هیچ به خاطر ندارم که از اسم هر یک از ائمه علیهم السلام بدون ادای احترام گذشته باشند. در مشهد که همه ساله مشرف می شدند و تابستان را در آنجا می ماندند، وقتی وارد صحن حرم رضا علیه السلام می شدند، بارها می دیدم که دست های لرزان را روی آستانه در می گذاشتند و آستان در را می بوسیدند. گاهی که از محضرشان التماس دعایی در خواست می شد، می گفتند: «بروید از حضرت بگیرید، ما اینجا کاره ای نیستیم، همه چیز اینجاست».
استاد شهید مرتضی مطهری، چنان از علامه طباطبایی تمجید می کردند که در هنگام یاد از علامه، تعبیر «روح و جانم فدای او» از ایشان شنیده می شد. خود شهید مطهری درباره علت علاقه و ارادت به علامه طباطبایی می گویند: من فیلسوف و عارف بسیار دیده ام و احترام مخصوص من به ایشان (علامه طباطبایی) نه به خاطر این است که ایشان یک فیلسوف است، بلکه احترامم به این جهت است که او عاشق و دلباخته اهل بیت است. علامه در ماه رمضان، روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام افطار می کرد. ابتدا پیاده به حرم مطهر مشرف می شد، ضریح مقدس را می بوسید، سپس به خانه می رفت و غذا می خورد. این ویژگی اوست که مرا به شدت شیفته ایشان نموده است».
یکی از دانش پژوهان محضر علامه طباطبایی، درباره شوخ طبعی علامه، خاطره ای چنین دارد: در مشهد مقدس، روزی برای دیدن علامه وارد منزل ایشان شدم. دیدم ایشان روی تشکی در اتاق نشسته اند. با ورود من، علامه از روی تشک برخاست و مرا به نشستن روی آن تعارف کرد ولی من از نشستن خودداری کردم. من و ایشان مدتی هر دو ایستاده بودیم تا اینکه علامه فرمودند: بنشینید تا من جمله ای عرض کنم. من ادب کرده و اطاعت کردم و روی تشک نشستم. ایشان نیز روی زمین نشسته و فرمودند: «جمله ای را که می خواستم عرض کنم این است که آنجا نرم تر است».
یکی از شاگردان علامه طباطبایی درباره نظم استادشان می گوید: علامه طباطبایی بسیار منظم بود. غالبا قبل از شاگردان در کلاس درس حاضر می شد. دقیقه ای تخلف نمی کردند و تا دقیقه آخر هم درس می دادند و این برنامه دایمی ایشان بود. در برف و سرما، در طول ده و دوازده سال یادم نمی آید که ایشان یک دفعه هم درس را تعطیل کند. اتفاق می افتاد که ساعت ها مطالعه یا فکر می کرد و یا می نوشت. نظم و پشتکار زیادی داشت.
مرحوم آیت اللّه احمدی میانجی، درباره یکی از خاطراتش از علامه طباطبایی می گوید: یکی از خاطراتی که از ایشان (علامه طباطبایی) به یاد دارم، این است که می فرمود: دوازده سال نجف بودم و در این سال ها، تنها دوازده روز درس را تعطیل کردم، یعنی سالی یک روز. در طول سال فقط روز عاشورا را تعطیل می کردم. به ایشان عرض کردم: خسته نمی شوید؟ فرمود: علم همچون باغ است. اگر در این باغ خسته شوم، به باغ دیگر می روم. ایشان وقت را مثل طلا می دانست و از اوقاتش در نجف و قم استفاده کامل می کرد. روزی می فرمود: من در شبانه روز شش ساعت را صرف خوردن، خوابیدن و عبادات می کنم و هیجده ساعت هم مشغول تفکر هستم.
یکی از ویژگی های علامه طباطبایی، تسلط بر برخی از دانش ها مانند ریاضی و نجوم بود تا آنجا که در طراحی یکی از مدارس بزرگ حوزه علمیه قم، به نام مدرسه حجتیه، که هم اکنون ینز محل تحصیل طلاب علوم دینی است، نقش به سزایی داشتند. مهندسان، نقشه ساختمانیِ این مدرسه را زیر نظر ایشان طرح و اجرا می کردند و ایشان بر کارشان نظارت داشت، نقشه ها را می دید و اشکالات آنان را متذکر می شد.
دختر بزرگوار علامه طباطبایی، درباره ارتباط عاطفی ایشان با همسر خود می گوید: رفتار علامه با مادرم بسیار احترام آمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفتار می کردند که گویی مشتاق دیدار مادرم هستند و ما هرگز اختلافی بین آن دو ندیدیم. پدرم همیشه از گذشت و تحمل مادرم تمجید می کرد و می گفت: از اول ازدواج، همیشه با هم یک رنگ و یک دل بوده ایم. پدرم هرگز از رفتار خوب خود حرفی نمی زد و همه خوبی ها را به مادرم نسبت می داد. حتی بعد از فوت مادر، ایشان همیشه از مادرم به نیکی یاد می کردند و می گفتند: این زن بود که مرا به اینجا رساند. او شریک من بوده است و هر چه کتاب نوشته ام، نصفش مال این خانم است.
یکی از بزرگان که از جرعه نوشان محضر علامه طباطبایی بوده، می گوید: در روز عیدی، عده ای از افراد از قشرهای مختلف، نزد علامه آمده بودند. کنارم جوانی بود که محو عظمت علامه شده بود. چند دقیقه مجلس به سکوت برگزار شد و ابهت خاصی در آن بود. یک وقت آن جوان بی اختیار اشک از چشمانش جاری شد و گفت: من تعجب می کنم که چگونه زمین سنگینی این مرد (علامه طباطبایی) را تحمل می کند. این جمله عجیبی بود که من از آن جوان شنیدم و حقیقت هم همین بود. انسان یک احساس عظمت و ابهتی در وجود علامه می کرد که وصف کردنی نیست.
یکی از استادان اخلاق، در خاطره ای از آخرین ملاقات با استاد خود، علامه طباطبایی می گوید: آخرین جلسه ای بود که با گروهی از بزرگان، خدمت علامه رفتیم. حال ایشان خوب نبود. به احترام جمع نشست، ولی حرف نمی زد. جلسه طول کشید. بعداز آن جلسه، حال ایشان بد شد و ایشان را به بیمارستان بردند. لحظات آخر عمر شریف علامه بود که به ملاقات ایشان رفتیم. ما که از اتاق بیرون آمدیم، از قول خانم ایشان نقل کردند که لحظه مرگ، ایشان چشم ها را باز کرد و به گوشه ای خیره شد و آن گاه سه مرتبه فرمود: توجه! توجه! توجه! و از دنیا رفتند. این جمله، یادآور نصیحت همیشگی ایشان بود که شاگردان خود را به مراقبت و پاسبانی از حریم دل دعوت می کردند و آن را چون تخم سعادتی می دانستند که می بایست در مزرعه دل کاشت.
مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه خامنه ای، در قسمتی از پیام خود به مناسبت سالگرد ارتحال علامه طباطبایی، ایشان را چنین ستودند: «او (علامه طباطبایی) مجموعه ای از معارف و فرهنگ اسلام بود، فقیه بود، حکیم بود، آگاه از اندوخته های فلسفی شرق و غرب بود، مفسّر قرآن بود، از علوم اسلامی، یعنی علومی که از اسلام نشأت گرفته، یا از آن تغذیه کرده است، مطلع بود... شخصیت او، در لابه لای این دانستنی های بسیار، به کمک ریاضتی مداوم و درازمدت پرورده، صیقل یافته و پرداخته شده بود. از کسانی بودکه تنها مکتب جامعی چون اسلام می تواندامثال او را در دامان پربرکت خویش پرورش دهد».
ولادت دهمین اخترتابناک آسمان امامت و ولایت امام هادی (ع) مبارک باد.
ولادت امام
نام شریف دهمین امام شیعیان حضرت امام هادی علیه السلام، علی است. در میان القاب فراوان آن امام، «هادی» شهرت بیشتری دارد. کنیه امام هادی علیه السلام ابوالحسن است. سال ولادت حضرت هادی 212 یا 214 هـ.ق است و محل ولادتش، جایی به نام صریا در نزدیکی مدینه .
پدر بزرگوار امام هادی، حضرت امام محمد جواد علیه السلام است و مادر بزرگوارش بانویی به نام سمانه مغربیه. از دوران کودکی امام هادی جز چند واقعه، چیزی در تاریخ ثبت نشده است. با شهادت امام جواد علیه السلام در سال 220 هـ.ق، حضرت هادی در سن هشت یا شش سالگی به امامت رسیدند.
اگر چه حضرت هادی 42 سال بیشتر عمر نکرد، اما دوران 34 ساله امامت او نسبت به دوران امامت برخی دیگر از ائمه علیهم السلام طولانیتر است. پدر بزرگوار امام هادی علیه السلام در مواردی به امامت فرزندش تصریح فرموده است. امام هادی بهدلیل قابلیت و لیاقت و عنایت الهی، از جایگاهی رفیع نزد خداوند برخوردار است.
امامت در کودکی و حاکمان معاصر دوران امامت حضرت هادی علیه السلام همزمان بود با سلطهی شش تن از حاکمان عباسی، و همین موضوع، شرایط ویژهای را برای او ایجاد کرد. از طرفی امام می بایست در شرایط خفقان و ارعاب حکومت عباسی، به رسالت الهی خویش عمل کند که ارتباط با یاران و دوستان و هدایت آنان گوشهای از این رسالت مهّم محسوب میشد؛ و از طرفی به گونهای عمل کند که حساسیّت حاکمان عباسی برانگیخته نشود .
بر این اساس دوران سی و چهار ساله امامت امام هادی اگر چه طولانی است اما وی به علت محدودیتهای ایجادشده از ناحیه حاکمان عباسی، پیوسته در مراکز نظامی تحت نظر و مراقبت ویژه بود و کمتر امکان ارتباط علنی و آزاد با یارانش را داشت .
تبعید امام به سامراء ، یکی از از فشارهایی است که حکومت عباسی علیه وی اعمال کرده بود؛ و علت این که به امام هادی و نیز به فرزندش امام حسن عسکری علیه السلام عسکرین می گویند حضور اجباری و ناخواسته این دو بزرگوار در محلّههای نظامی و تحت مراقبت نیروهای امنیتی و دستگاه ستمپیشهی عباسی بوده است.
فضایل امام
در چنین وضعیتی، امام هادی علیه السلام به تناسب موقعیتهای مختلف مکانی و زمانی، گاهی با استفاده از نفوذ معنوی و تاثیر فوقالعاده نفسانی خویش صحنه هایی را برای اتمام حجت و تبیین حق و هدایت افراد به تماشا میگذاشتند.
درایت و بینش توحیدی و برخورد اصولی و حکیمانه امام در زمان حکومت عباسیان باعث شد که دقیقترین و عالیترین معارف توحیدی و اعتقادی برای جهان اسلام به یادگار بماند.
گذشته از پاسخ امام هادی علیه السلام به پرسشهای گوناگون مردم و نیز احتجاجات آن حضرت در زمینههای مختلف، زیارت معروف به جامعه کبیره که معرّفی و تبیین مقامات امامان معصوم علیهم السلام است نیز از سخنان ارزشمند بهجا مانده از آن امام بزرگوار است.
حضرت هادی همچون سایر امامان شیعه در دوران امامت خود نمونههای فراوانی از معجزات ، مکارم اخلاق، استجابت دعاها. کلمات و سخنان حکیمانه آموزنده و حیاتبخش در زمینه های متنوع را در تاریخ به ثبت رساندند.
همسر و فرزندان: حضرت هادی علیه السلام حدود هجده سالگی یعنی تقریباَ در سال 230 هـ. ق با زنی به نام حدیث یا سوسن ازدواج کرد که ثمره این ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام است.
فرزندان دیگر امام هادی عبارتند از:
حسین، محمد، جعفر کذّاب و دختری به نام علیّه یا عایشه.
حضرت هادی علیه السلام برادری به نام موسی مبرقع دارد و نیز دو خواهر به نامهای فاطمه وامامه.
شهادت
امام هادی سرانجام پس از 42 سال زندگی سراسر رحمت و برکت در سال 254 هـ. ق در سامراء توسط حاکمان ستمگر عباسی به شهادت رسید و در همان شهر به خاک سپرده شد.